همه چیز در مورد اعتماد به نفس

تقریباً همه ما دیدیم که افراد مختلف و معتبری مرتباً از اعتمادبه نفس و اهمیت آن در زندگی افراد صحبت کنند، چیزی که واقعاً مهم است و داشتن آن درهای بیشماری را برای ما باز میکند و نتایج شگفتانگیز احساسی و مالی فراوانی را برای ما به بار می آورد.
اگر با من همراه باشی در این مگامقاله (مقاله بزرگ) همه چیز را در مورد اعتماد به نفس به شما خواهم گفت.
اعتماد به نفس چیست؟
اجازه بدهید قبل از هر چیزی یک تعریفی از اعتماد به نفس داشته باشیم:
«اعتماد به نفس یعنی اینکه به خودمان و تواناییهای خودمان باور داشته باشیم و هر روز به تواناییها و مهارتهایی که داریم فکر کنیم»
در واقع، اعتماد به نفس یعنی اینکه خودمان و تمامی شرایط موجود خودمان را بپذیریم و متعهد بشیم که در راه بهبود آنها گام برداریم.
اعتماد به نفس یعنی اینکه خودمان را صدرصد دوست داشته باشیم و تمامی کارهایی را که در زندگی انجام می دهیم همراستا با دوست داشتن خودمان باشد (مثلاً شخصی که داره سیگار میکشه یا شخصی که ارتباط موثری با اطرافیانش نداره و یا شخصی که برای سلامتی اش احترام قائل نیست، اعمالش با دوست داشتن خودش در یک راستا نیست)
اعتماد به نفس یعنی اینکه در برابر مشکلات و چالشهایی که برای ما پیش میآید، تابٰآوری بالایی داشته باشیم و سریع خودمان را نبازیم.
و در کل اعتماد به نفس یعنی حال خوب، احساس خوب، پرانرژی بودن، با انگیزه بودن و مهمتر از همه، اقدام کردن در جهت اهداف و رویاهای مهمی که داریم.
آیا اقدام کردن و روبرو شدن با ترسها اعتماد به نفس ما را بیشتر میکند؟
اقدام کردن خیلی خیلی مهم است و ما هر اندازه بیشتر اقدام کنیم و با ترسهایمان روبرو شویم، اعتماد به نفسمان نیز بیشتر میشود. اما این همه مسئله نیست و تنها اقدام کردن کافی نیست.
برای اقدام کردن دو پیش نیاز وجود دارد:
- اولی این است روی خودباوری، حذف باورهای مخرب و ایجاد باورهای قدرتمند کار کنیم.
- دومی این است که آموزش ببینیم که در ادامه به شما خواهم گفت چه آموزشهایی برای ما لازم است.
نقشه راه اعتماد به نفس
برای تقویت اعتماد به نفس و کار کردن روی آن، باید قبل از هر چیزی یک یادگیرنده حرفهای باشیم و یک شاگرد مادامالعمر بمانیم. این مهمترین چیزی که برای تقویت اعتماد به نفس و برای بهبود زندگیمان به آن نیاز داریم.
من در اطرافیان خود و در کارگاهها و سمینارهای مختلف افراد زیادی را دیدهام که خودشان را علامه دهر میدانند و در مورد هر چیزی که برای آنها صحبت میکنی میگویند؛ «آره من خودم بلدم»
نکته بسیار جالب این است که وقتی به زندگی این افراد نگاه میکنی، حتی یک نفر از آنها را نمیتوانی پیدا کنی که زندگی خوبی از لحاظ احساسی، ارتباطی و مالی داشته باشد و فوری متوجه میشویم که این توهم دانش (توهم دانایی) چه بلایی سر زندگی آنها آورده است.
در واقع این توهم دانش است که ما را از رفتن به سمت تغییرات اساسی باز میدارد.
توهم دانش چیست؟
توهم دانش یعنی اینکه ما فکر میکنیم که میدانیم ولی در واقع نمیدانیم.
استیون هاوکینگ دانشمند نامی فیزیک میگوید:
«بزرگترین دشمن دانش جهل نیست بلکه توهم دانستن (توهم دانش) است .»
و همچنین آقای تی هارو اکر، متخصص آموزش ثروت میگوید:
«ما تنها زمانی چیزی را میدانیم که به آن عمل میکنیم؛ وگرنه جایی دیدهایم، خواندهایم یا شنیدهایم.»
پس این یک دیدگاهی است که به ما صدمه جدی میزند و ما را سالیان سال از زندگی عقب میاندازد و نمیگذارد که از زندگیمان لذت ببریم و خواستههای خودمان را راحتتر به دست بیاوریم!
من با اینکه الان حدود پنج سال میشود که هر روز چندین ساعت روی خودم کار میکنم و بالای صدها میلیون روی آموزش خودم هزینه کردهام، ولی همیشه افتخارم این است که یک شاگرد آماده یادگیری هستم و این روزها در یک دوره جدید شرکت کردهام ولی قبل از شروع ذهنم را کاملاً خالی کردهام و از نو یاد میگیرم.
الوین تافلر که یک آینده پژوه آمریکایی است میگوید:
«بیسوادان قرن بیست و یک کسانی نیستند که نمیتوانند بخوانند و بنویسند بلکه کسانی هستند که نمیتوانند آموختههای کهنهشان را دور بریزند و از نو یاد بگیرند.»
فاکتورهای مهم برای یادگیری و آموزش بهتر
برای اینکه یک یادگیرنده حرفهای باشیم، به خوبی یاد بگیریم و آموزشها را در زندگیمان به کار بگیریم باید در دو فاکتور زیر بین ( 0 – 10) به خود نمره بدهیم:
فاکتور اول: اشتیاق برای یادگیری
این فاکتور نشان میدهد که شما چقدر ظرفتان خالی است و توهم دانشتان کم است و اینکه چقدر مایل هستید که یاد بگیرید و آموزش ببینید.
در بعضی از کارگاهها و سمینارهای ما، بارها دیدهام که پدر یا مادر با زور و اجبار فرزندانشان را به کارگاههای تقویت اعتمادبه نفس و رفع خجولی ما میآورند و من از زبان بدن بسته و حالات صورت فرزندان میفهمم که این آموزشها اصلاً موثر واقع نمیشود؛ چون این افراد ظرفشان پر است و حتی بعضیهایشان ظرفشان برعکس است یعنی نمیشود یک ذره به آگاهی آنها اضافه کرد.
من در این مواقع از والدین میخواهم که فرزندانشان را راحت بگذراند چون با زور و اجبار نمیشود چیزی را به کسی یاد داد.
یک ضرب المثل انگلیسی میگوید:
«شما میتوانید یک اسب را دم آب ببری، اما نمیتوانی مجبورش کنی که آب بنوشد.»
فاکتور دوم: اشتیاق برای تغییر
فاکتور دوم بعد از اشتیاق برای یادگیری، اشتیاق برای تغییر و متعهد بودن است.
در جامعه ایران خودمان، افراد بسیار زیادی را میبینیم که مرتباً از این کارگاه آموزشی به آن کارگاه و از این سمینار به آن سمینار میروند اما اشخاص متعهدی نیستند و فقط در طول کارگاه یا سمینار انرژی میگیرند و بعد از چند روزی دقیقاً مثل یک بادکنکی که بادش خالی میشود خالی از انگیزه میشوند؛ چون این افراد تعهد ندارند و نمیخواهند مطالبی را که یاد میگیرند در زندگی خود به کار ببرند.
تمرین
همین الان به دو فاکتور اشتیاق برای یادگیری و اشتیاق برای تغییر خودت از (0 – 10) نمره بده و ببین که در چه وضعیتی قرار داری؟ حالا دو نمره خود را در هم ضرب کنید. حاصلضرب بدست آمده، مقدار قابلیت شما برای تغییر زندگیتان است.
حالا شاید برایتان این سئوال پیش بیاید که چه نوع آموزشهایی برای شما لازم است؟!
در ادامه به شما خواهم گفت.
چه نوع آموزشهایی برای من لازم است؟
دلیل اصلی عدم موفقیت انسانها در زندگی این است که این افراد آموزشهای لازم، اصولی و درست را نمیبینند و فقط چشم بسته و با اطلاعات ناقص و گاهاً غلط خودشان، یا از راه آزمون و خطا پیش میروند و سالیان سال در مسائل خودشان غرق میشوند و در آخر زندگی متوجه میشوند که هیچ دستاورد قابل توجهی ندارند؛ از جمله اینکه حال خوبی ندارند، ارتباط درستی با انسانهای درستی ندارند و نتایج مالی قابل توجه هم ندارند.
تحقیقات نشان داده است که بالای 95% افراد در آخر عمرشان به استقلال مالی نمیرسند و این یک فاجعه است. یعنی این افراد در دهه هفتاد، هشتاد و نود زندگیشان هنوز نمیتوانند از پس هزینههای زندگیشان بر بیایند و هنوز تقلا میکنند.
آموزشهایی که برای هر شخصی و برای هر کسب و کاری و در هر نقطهای از دنیا لازم است این سه تا هستند:
- دسته اول: آموزشها و مهارتهای عمومی مربوط به کسب و کار
این آموزشها برای هر فردی و هر کسب و کاری لازم است و مهمترین این آموزشها بازاریابی، مذاکره، فروش، مدیریت مالی، مشتریمداری، مشتری محوری و مهارتهایی از این قبیل هستند که در کسب و کارهای مختلف مقداری با هم متفاوت هستند ولی در خیلی قسمتها با همدیگر اشتراک دارند.
اجازه بدهید که یک مثال هم بزنم:
مثلاً فروش
شما در هر کسب و کاری باشید، باید اصول و تکنیکهای فروش را بلد باشید و حتماً آنها را در کسب و کارتان به کار بگیرید و به آنها عمل کنید.
اصل بسیار مهم فروش این است که صداقت کامل و صدرصد داشته باشی و اصل مهم دیگر این است که کاری کنی که مشتری با استفاده از خدمات یا محصولات شما حس خوبی نسبت به خودش داشته باشد و با شما احساس بهتری را تجربه کند.
حالا اگر رستوران داشته باشید باید غذای خوبی به مشتری بدهید و هنگام ورود با لبخند به شخص خوش آمد بگویید و با نهایت احترام به وی سرویس بدهید.
اگر مثل من، در کسب و کار آموزشی باشید، اینجا هم باید اصول فورش را رعایت کنید. یعنی با صداقت مطالب را منتقل کنیم و کاری کنیم که مخاطبین بعد از شرکت در دوره آموزشی یا شرکت در کارگاه حضوری احساس بهتری نسبت به خودشان داشته باشند و این اصول در هر کسب و کاری صدق میکند.
اگر شما در کسب و کاری صداقت نداشته باشید و یا حس خوبی را به مشتریتان انتقال ندهید، شاید در کوتاهمدت سود اندکی کسب کنید ولی در بلندمدت کسب و کار خودتان را به ورطه نابودی خواهید کشاند.
- دسته دوم: آموزشهای تخصصی مربوط به کسب و کار
اگر شما قرار است که یک کسب و کار خاص را راه اندازی کنید، باید آموزشهای تخصصی مربوط به این کسب و کار را حتماً از دو طریق یاد بگیرید و چه بهتر که از هر دو تای آنها استفاده کنید.
- شرکت در کارگاهها و دورههای تخصصی مربوط به آن کسب و کار. یا تهیه بستههای آموزشی غیرحضوری مربوطه
- شاگردی کردن
مثال: اگر وارد کسب و کار تعمیرات موبایل میشوید، باید یا در دورههای آموزشی شرکت کنید و یا پیش یک تعمیرکار حرفهای به مدت چند ماه آموزش ببینید تا ریزهکاریها و چموخم کار را یاد بگیرید/ آنگاه میتوانید خودتان به صورت مستقل شروع به کار کنید.
در هر کار دیگری باید آموزشهای تخصصی مربوط به آن کسب و کار را یاد بگیرید.
مثلاً پوشاک فروشی، رستوران داری، گلفروشی و…
ما با تیممان قرار است به احتمال بسیار زیاد تا آخر سال 99 یک رستوران را راه بیندازیم (در مرحله تحقیقات هستیم).
در این کسب و کار جدید که هیچ تجربهای هم نداریم، باید هم به دسته اول مهارتهای عمومی مربوط به کسب و کار مسلط باشیم و هم افرادی را که قرار است استخدام کنیم از طریق دورههای آموزشی و یا شاگردی کردن به درجهای برسانیم که این افراد به صورت حرفهای و مستقل بتوانند رستوران را مدیریت کنند.
- دسته سوم: آموزش رشد فردی و اعتماد به نفس
دسته سوم تخصص کاری ماست و بسیار بسیار مهم است.
نکته کلیدی و مهم:
اگر روی رشد فردی و اعتماد به نفسمان به خوبی کار کنیم، میتوانیم آموزشها و مهارتهای عمومی مربوط به کسب و کار و همچنین آموزشها و مهارتهای تخصصی مربوط به کسب و کار را نیز به خوبی یاد بگیریم.
در واقع، اعتمادبهنفس یک پیش نیاز است و ما در هر حیطهای از زندگیمان به آن نیاز داریم.
مهمترین آگاهی ها و مهارتهای مربوط به اعتمادبه نفس موارد زیر هستند:
خود باوری
کسب مهارت صحبت در جمع
رفع خجولی، کم رویی و کم حرفی
قاطعیت و جرات ورزی (در جای لازم از حق خود دفاع کردن)
مدیریت استرس، ارتباط موثر، کنترل خشم، هوش عاطفی و…. به نحوی با اعتمادبهنفس در ارتباط تنگاتنگ هستند و با کار کردن روی اعتمادبهنفس میشود در این موارد هم قویتر عمل کرد.
محمود کریم زاده:
«همانطوری که یک پرنده برای پرواز به بال نیاز دارد، انسان هم برای موفق شدن به اعتماد به نفس نیاز دارد.»
آیا با مطالعه کردن میتوان اعتماد به نفس را تقویت کرد؟
جواب مثبت است. قطعاً میشود با مطالعه کتابهای خوب در مورد اعتمادبهنفس، تا حدی روی اعتمادبهنفس کار کرد و آن را تقویت کرد؛ ولی قسمت زیادی از اعتمادبهنفس، کسب مهارت است و با مطالعه صرف نمیشود که مهارت کسب کرد.
هیچکس با مطالعه کتاب آموزش شنا و یا آموزش رانندگی نمیتواند شنا یا رانندگی کند. شخص برای کسب این مهارتها، باید از حوزه امن خود خارج شود، اقدام کند و با ترسهایش روبرو شود.
کتابهای زیر میتواند به شما کمک کند تا حدودی اعتمادبهنفستان را تقویت کنید:
کتاب جادوی اعتماد به نفس نوشته آقای محمود کریم زاده که 70 صفحه اول آن به رایگان از طریق لینک زیر قابل دانلود است:
دانلود رایگان 70 صفحه از کتاب «جادوی اعتمادبهنفس»
کتاب «اعتماد به نفس سریع» آقای پل مکنا
کتاب……آقای برایان تریسی
اما چیزی که واقعاً به تقویت اعتماد به نفس کمک میکند، شرکت در دورههای حضوری و یا غیرحضوری (آنلاین) اعتمادبهنفس است که شخص میتواند مهارتهای لازم را در این دورهها کسب کند.
مثال: دوره اعتماد به نفس پیشرفته آقای محمود کریم زاده
برای مشاهده توضیحات و سفارش محصول می توانید روی تصویر زیر کلیک کنید.
نشانه های اعتماد به نفس پایین چیست؟
میتوان از طریق رفتارها و واکنش یک فرد، به مقدار اعتمادبهنفس او پی برد.
مهمترین نشانههای اعتماد به نفس پایین موارد زیر هستند:
خود کم بینی و احساس حقارت
خودباوری پایین
دست کم گرفتن تواناییها
کارها و مهارتهای نیمه تمام زیاد
مهارتهای ارتباطی ضعیف
عدم توانایی صحبت در جمع
عدم توانایی نه گفتن
عدم توانایی درخواست کردن
غرغر زیاد و مقصر دانستن دیگران
ترس از قضاوت و حرف مردم
قاطع نبودن و جرئتمندی پایین
عدم توانایی پرزنت خود
ریسک پذیری پایین
احساس بد و نداشتن انگیزه
تردید زیاد و قدرت تصمیمگیری پایین
عدم خود واقعی بودن و دنبال تایید دیگران بودن
خجول بودن و تعارف زیاد
و….
چگونه اعتماد به نفس خود را تقویت کنیم؟
تقویت اعتماد به نفس 5 مرحله مهم دارد که به ترتیب شامل موارد زیر هستند:
خودآگاهی
پذیرش
دوست داشتن خود
مسئولیت پذیری
اقدام و عملگرایی
البته یک پیش نیاز بسیار مهم هم دارد و آن هم فاکتور یادگیرنده بودن شخص است و در اینجا سئوالی که مطرح میشود این است که:
«آیا شخص واقعاً میخواهد که یاد بگیرد و مسئله کمبود اعتماد به نفس را در زندگیاش رفع کند؟»
اگر در تمرین قبلی، حاصلضرب دو فاکتور یادگیری و اشتیاق شما، بالای 70 شده است، یعنی آمادگی لازم برای تغییر زندگیتان را دارا هستید. در غیر این صورت، با داشتن نمره پایینتر، لازم است تا ابتدا قابلیت تغییر و یادگیری خود را بالاتر ببرید.
خودآگاهی چیست؟
در مرحله خودآگاهی که اولین مرحلهی رفتن بهسوی تقویت اعتمادبهنفس است، ما باید نسبت به رفتار و احساسات خود، آگاهی کسب کنیم. بسیاری از انسانها، نشانههای کمبود اعتمادبهنفس را دارا هستند اما این موضوع را انکار میکنند؛ صرفاً به این خاطر که هرگز به رفتارشان توجه نکردهاند تا آن نشانهها را در خود ببینند.
مثلاً کسی نمیتواند از حق خود دفاع کند و بارها پیش آمده که در محل کار حقش را ندادهاند اما نتوانسته است در این راستا اقدامی انجام دهد. یا اینکه در جمع نمیتواند اظهار نظر کند. چنین شخصی دوتا از علائم کمبود اعتمادبهنفس را دارد اما ممکن است خود خبر نداشته باشد و با خود بگوید که اعتمادبهنفسش در حد مطلوبی قرار دارد و نیاز به تقویت ندارد.
برای رسیدن به خودآگاهی، لازم است تا به رفتار، کارهایی که انجام میدهید و احساسی که غالباً در مورد زندگی و کارهای خود دارید توجه کنید. آنگاه خودتان میتوانید به اشکال کارتان پی ببرید و در جهت رفع آن اقدامات لازم را انجام دهید.
نشانههای کمبود یا عدم اعتماد به نفس را قبلاً عنوان کردیم. برای دریافت اطلاعات بیشتر در این زمینه میتوانید از طریق لینک زیر، مقاله «علائم کمبود اعتماد به نفس چیست؟» را مطالعه فرمایید.
بیشتر بخوانید: «علائم کمبود اعتماد به نفس چیست؟»
پذیرش چیست؟
دومین مرحلهی تقویت اعتمادبهنفس، مرحلهی «پذیرش» است.
پذیرش به معنی این است که خود را همانگونه که هستیم، از هر نظر بپذیریم و خود را قبول کنیم.
تصور کنید که شما در مرحلهی اول تقویت اعتمادبهنفس، با خودآگاهی و خودمشاهدهگری، به این نتیجه رسیدید که تعدادی از علائم کمبود اعتمادبهنفس را دارید؛ در مرحله دوم، لازم است تا خودتان را با وجود تمام آن علائم، بهصورت 100 درصد بپذیرید و سپاسگزار خداوند باشید.
گاهی افراد میتوانند خود را بپذیرند اما اتفاقات و اشخاص دیگر را نمیتوانند پذیرش کنند.
مثلاً کسی که شریکش، حقش را خورده است و فرار کرده است. ممکن است چنین شخصی تا سالهای سال بهخاطر این اتفاق از شریکش عصبانی و ناراحت باشد؛ سالهای سال او را نفرین کند و بخاطر این موضوع ناراحت باشد. دلیلش آن است که این شخص بعد از گذشت مدت زمانی طولانی، هنوز به مرحلهی پذیرش نرسیده است و هنوز نمیتواند قبول کند که این اتفاقی است که افتاده.
خانم الیزابت کوبلر، در سال 1969، در یکی از کتابهایش، نموداری را طرح کرد که در این نمودار میتوان ماهیت رفتار انسان نسبت به اتفاقاتی که در طول زندگی برایش پیش میآید را ارزیابی کرد.
براساس نمودار فوق، میتوان عکسالعمل عاطفی یک فرد در برابر اتفاق ناخوشاندی که برایش اتفاق افتاده را بررسی کرد.
در صورت بروز یک اتفاق ناخوشایند برای یک فرد، آن فرد ابتدا دچار شوک شده و آن اتفاق را انکار میکند. سپس دچار مقاومت و خشم میشود. بعد از بروز خشم، فرد وارد مذاکره میشود و بعد از آن وارد فاز افسردگی میشود. بعد از مرحله افسردگی، در نهایت، فرد اتفاق را قبول کرده و آن را پذیرش میکند.
در مثال فوق که در مورد شخصی توضیح دادیم که شریکش حقش را میخورد و فرار میکند. براساس نمودار کوبلر، این شخص بعد از گذشت سالهای زیاد، هنوز در مرحله مقاومت و خشم باقی مانده و به پذیرش نرسیده.
واکنش افراد نسبت به اتفاقاتی که برایش پیش میآید، بسیار متفاوت است؛ ممکن است شخصی برای مدتی طولانی در مرحله خشم یا در مرحله افسردگی باقی بماند؛ اما با آگاهی به این نمودار میتوان، به سرعت مراحل را طی کرد و به راس نمودار، یعنی «پذیرش» رسید.
بعد از رسیدن به مرحلهی پذیرش است که میتوان در صدد یافتن راهحل بود. در واقع همیشه بعد از رسیدن به مرحله پذیرش، راهحلها ظاهر میشوند.
خود من چندین سال پیش متوجه شدم که پدرم مریض است. بعد از گرفتن جواب آزمایشها مشخص شد که پدرم به سرطان دچار شده است. من باورم نمیشد و آن را انکار میکردم، بخاطر همین به چندین دکتر دیگر مراجعه کردیم اما جوابها یکی بود. همه چیز نشان میداد که پدر من سرطان دارد. بعد از اینکه این موضوع را باور کردم، دچار خشم شدم، پزشکان شهرستان را مقصر میدانستم که سریعتر ما را ارجاع ندادهاند تا بیماری به مرحله وخامت نرسد. (مقاومت و خشم)
مذارکرهای صورت نگرفت و در عرض چند ماه بخاطر ناراحتی بیش از حد، دندانهای آسیای من خراب شدند. به دندانپزشک که مراجعه کردم، این موضوع را تایید کرد و گفت که دلیل خرابی دندانهای من ناراحتی بیش از حد بوده است.
من در مرحله افسردگی مانده بودم. یک شب که در خانه داییام بودیم. داییام پیش من آمد و وقتی من را تا آن حد غمگین دید، گفت: «پسرم این اتفاقی است که افتاده. آیا فکر میکنی با پول حل میشود؟ آیا با گریه و ناراحتی حل میشود؟» جواب من به سوالهای داییام منفی بود.
او گفت: «پس وقتی نمیشود آن را حل کرد، بپذیرش. قبول کن که پدرت بیمار است.»
حرفهای داییام باعث شد تا من به مرحله پذیرش برسم. همان شب من حالم بهتر شد.
تمرین
به اتفاقات ناخوشاندی که تابحال در طول زندگی برایتان رخ داده است فکر کنید. سپس نمودار کوبلر را در ذهنتان ترسیم کنید و ببینید چقدر طول کشیده است تا به مرحله پذیرش برسید.
دوست داشتن خود چیست؟
دوست داشتن خود، مرحله سوم برای تقویت اعتمادبهنفس است. کسی میتواند خود را دوست داشته باشد که اول خود را کاملاً پذیرفته باشد. اگر خود را همانگونه که هستیم، نپذیریم، هرگز نمیتوانیم خود را دوست داشته باشیم. کسی که خود را دوست نداشته باشد، نمیتواند برای رشد خود اقدامی انجام دهد.
خانم لوییزهی، در کتاب «شفای زندگی» مهمترین عامل عدم موفقیت انسانها را دوست نداشتن خود، معرفی میکند.
برای اینکه بتوانیم خود را دوست داشته باشیم، باید هر روز به خود یادآوری کنیم که خود را دوست داریم. اگر واقعاً به این جمله ایمان پیدا کنیم، کاری نمیکنیم که به خود آزار برسانیم؛ مثلا، سیگار نمیکشیم؛ زیرا سیگار کشیدن با سلامتی در تضاد است، وقتی من خود را دوست داشته باشم، برای سلامتیام ارزش قائل هستم، پس سیگار نمیکشم، عصبانی نمیشوم و در جهت رشد خودم هرکاری از دستم بربیاید انجام میدهم.
اگر خود را دوست داشته باشیم، دیگران هم ما را دوست خواهند داشت، در غیر اینصورت، دیگران هم نمیتوانند ما را دوست داشته باشند.
برای دوست داشتن خودتان، لازم است تا هر روز (بهتر است جلوی آینه باشد) به خود بگویید:
من خودم را دوست دارم.
من انسان ارزشمندی هستم.
من دوستداشتنی هستم.
من قدتمند و پرانرژی هستم.
و …..
هر جملهای که باعث میشود احساس بهتری نسبت به خودتان داشته باشید را روزانه با خود تکرار کنید تا به یقین برسید.
مسئولیت پذیری چیست؟
مسئولیتپذیری مرحلهی چهارم تقویت اعتمادبهنفس است. در این مرحله باید یاد بگیریم مسئولیت 100٪ اتفاقات زندگی خود را برعهده بگیریم. افت مسئولیتپذیری، مقصر دانستن دیگران است. اگر دیگران را مقصر پیشامدهای زندگیمان بدانیم، نمیتوانیم مسئولیتپذیر باشیم. چیزی که لازم است همیشه به آن توجه کنیم، این است که در بسیاری از مسائل زندگیمان، ممکن است ما مقصر نباشیم اما مسئول هستیم.
مثلاً شرایط نابسامان خانوادهمان ممکن است بخاطر کمکاری پدر و مادرمان باشد؛ اما با مقصر دانستن پدر و مادرمان فقط اوضاع را بدتر میکنیم، اینجاست که باید خود را مسئول بدانیم و در جهت بهتر شدن زندگیمان اقدامات لازم را انجام دهیم.
در این مرحله لازم است تا مسئولیت 100٪ تمام اتفاقات زندگیمان را خود برعهده بگیریم و به فکر بهبود آن باشیم.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در مورد مسئولیتپذیری، میتوانید مقاله زیر را مطالعه فرمایید:
بیشتر بخوانید: «مسئولیتپذیری چیست و چه تاثیری بر اعتماد به نفس دارد؟»
اقدام و عملگرایی چیست؟
مرحله پنجم و آخرین مرحلهی تقویت اعتمادبهنفس، اقدام و عملگرایی است. در واقع تا اینجا ما دانش خودمان را در زمینه اعتمادبهنفس تقویت کردهایم اما در مرحله پنجم با اقدام به عمل، تجربه کسب میکنیم. دانش و تجربه در کنار هم میتوانند کمککننده باشند، در غیر اینصورت، تنها با بالا بردن دانش، نتیجه خاصی کسب نخواهیم کرد.
توصیه جدی ما به شما این است که:
«فاصله تصمیمگیری تا اقدام کردن را به حداقل برسانید.»
وقتی ما پا در راه رسیدن به خواستههایمان میگذاریم، لازم نیست تا تصویر واضحی از کل مسیر داشته باشیم. ما قدم اول را بر میداریم و در ادامه راه هدایت میشویم. در واقع:
«خداوند به کسانی کمک میکند که خودشان اول به خودشان کمک کرده باشند.»
اگر خیلی وقت است که میخواهید کاری انجام دهید اما به هر دلیلی انجام ندادهاید، الآن وقت انجام دادن است. وقتی تصمیم گرفتید کاری را انجام دهید، هر اتفاقی که افتاد آن را انجام دهید. اینگونه خدا هم به شما کمک خواهد کرد.
کسی که خودش را دوست داشته باشد و خود را مسئول زندگی خود بداند، حتماً در جهت رسیدن به خواستههایش دست به عمل میزند. اولین کاری که لازم است در رسیدن به هدفی که برای خودت تعیین کردهای انجام دهی چیست؟ جواب سوال هر عملی است، آن را انجام بده.
5 مرحله مهم تقویت اعتمادبهنفس را عنوان کردیم.
در ادامهی مقاله، می خواهیم در مورد قصر اعتماد به نفس و ستونهایش اطلاعات مفیدی را در اختیار شما دوستان خوب قرار دهیم. با ما همراه باشید.
قصر اعتماد به نفس چیست؟
اگر بخواهیم اعتمادبهنفس را به یک قصر تشبیه کنیم، این قصر یک کف (فونداسیون)، یک سقف و 9 ستون خواهد داشت. هر قسمت از این قصر که نباشد، قصر اعتمادبهنفس ما یک چیزی کم دارد و کامل نیست. در ادامه هریک از این قسمتها را معرفی خواهیم کرد. با توجه به معماری قصر اعتمادبهنفس، میتوانید شما نیز در وجود خود یک قصر از اعتمادبهنفستان بسازید.
ستون اول قصر: شناخت داشتهها
هر انسانی در زندگیش داشتههایی دارد؛ کسی نیست که هیچ چیز نداشته باشد مگر کسی که مرده باشد؛ اما زیاد میشنویم که افرادی میگویند: «من هیچی ندارم!»، افرادی که این جمله را میگویند، در واقع منظورشان این است که: «من هیچ پولی ندارم!»، چنین شخصی نمیتواند سایر داشتههای خود مانند آزادی، سلامتی، خانواده، قیافه خوب، مهارتها و سایر داشتههایش را ببیند و توجهش را بهصورت کلی روی کسب ثروت متمرکز کرده است. اندوختن ثروت بسیار مهم است اما تا وقتی نتوانیم تمام داشتههای زندگیمان را ببینیم، نمیتوانیم معنی ثروت را نیز درک کنیم.
گاهی به حدی روی نداشتههای خود متمرکز میشویم که حتی نعمتهای زندگیمان را نمیبینیم و انتظار داریم که پیشرفت کنیم. تا زمانیکه نتوانیم موهبتهایی که در حال حاضر در زندگیمان داریم را ببینیم، هیچ چیز بهتری بدست نمیآوریم.
تمرین
همین حالا 10 تا از داشتههای خود در زندگیتان را بنویسید.
اگر برای اولین بار است که به داشتههای زندگیتان فکر میکنید، ممکن است نوشتن آنها برایتان سخت باشد. توصیه میکنیم برای ساختن اولین ستون قصرتان، به مدت یک ماه، هر روز 5 دقیقه داشتههایتان را بنویسید. با این کار ستونتان را بسیار محکم خواهید ساخت و نوشتن داشتهها، برایتان بسیار راحت خواهد شد.
توجه به داشتهها و دیدن آنها باعث میشود تا در زندگی دستاورهای بهتری داشته باشید. در قرآن آمده است که: «شکر نعمت، نعمتت افزون کند. کفر نعمت، نعمت از کفت بیرون کند.»
ستون دوم قصر: شناخت توانمندیها
با توجه به اینکه متاسفانه اکثر انسانها در نقاط ضعفشان زندگی میکنند، توجه به توانمندیها و نقات قوت بسیار کمرنگ است. همهی ما انسانها طیفی از نقاط قوت و نقاط ضعف هستیم؛ اما انسانهای موفق کسانی هستند که روی نقاط قوت خود تمرکز میکنند و انسانهای ناکام کسانی هستند که روی نقاط ضعف خود تمرکز میکنند. با یک بررسی ساده میتوانید متوجه شوید که شما جزو کدام دسته هستید.
شاید تصور کنید زمانی میتوانید بگویید نقطه قوتی دارم که در یک کار استاد باشید، موزیسین، نقاش، تاجر یا یک شخص بسیار متبحری باشید؛ اما این گونه نیست و باید بدانید که کوچکترین کارهایی که میتوانید انجام دهید، نقاط قوت شما محسوب میشوند، مثل نگهداری یک بچه، مثل درست کردن غذا حتی نیمرو، کار کردن با کامپیوتر، استفاده از تلفن همراه، رانندگی، تایپ و …..
تمرین
همین حالا 5 نقطه قوت خود را بنویسید.
ممکن است در ابتدا انجام این تمرین نیز برایتان سخت باشد، اما اگر هر روز نقاط قوت خود را به خود یادآوری کنید، کمکم میبینید که یک شخص بسیار توانمند هستید و اعتمادبهنفس بالایی دارید و یک ستون دیگر از قصرتان را به خوبی ساختهاید.
توجه به نقاط قوتی که دارید، باعث میشود تا نقاط ضعفتان کمرنگتر شوند. وقتی توانمندیهای خود را میبینید، میتوانید آنها را پرورش دهید و موقعیت بهتری در زندگی کسب کنید. اما بدست آوردن موقعیت بهتر تا زمانیکه توانمندی هایتان را نبینید، اتفاق نمیافتد.
ستون سوم قصر: درک خود
چقدر خودتان را درک میکنید؟! آیا هرگز به درک کردن خود فکر کردهاید؟! اصلاً چرا باید خودمان را درک کنیم؟!
لازمه درک کردن خودمان این است که به علایق، احساسات و عادات خود توجه کنیم. این مرحله شبیه به مرحله اول تقویت اعتمادبهنفس (خودآگاهی) است؛ با این تفاوت که اینجا فقط مشاهدهگر نیستیم، بلکه سعی میکنیم تا هر روز بیشتر خود را بشناسیم. برای درک بیشتر خود، بهتر است کوچکترین پیشرفتهای خود در هر کاری را بهصورت زیر یادداشت کنید:
چی بودم؟ چی شدم؟ چیکار کردم؟
برای مثال میتوانید بنویسید:
چی بودم؟ (اعتمادبهنفس بهشدت پایینی داشتم)
چی شدم؟ (الآن اعتمادبهنفس بسیار خوبی دارم)
چیکار کردم؟ (مطالعه کردم، تمرین کردم و اقدام کردم)
تمرین
ببینید که در چه چیز و چه کاری در طول زندگی خود پیشرفت داشتهایدو سپس به سه سوال فوق در رابطه با آن پاسخ بدهید.
ستون چهارم قصر: شناخت خود
آیا خودتان را میشناسید؟!
ممکن است این سوال برای خیلیها مسخره بهنظر برسد و با خود بگویند: «خُب معلومه که خودمُ میشناسم. من …… هستم با …… مدرک تحصیلی و اهل ……. هستم.»
اما فقط همین نیست؛ آیا میدانید برای چه به دنیا آمدهاید؟! آیا میدانید برای چه کاری ساخته شدهاید؟! آیا میدانید از انجام چه کاری بیشترین لذت را میبرید؟!
اگر جواب این سوالات را میدانید، شما خودتان را میشناسید، در غیر اینصورت شناختی کاملی از خود ندارید.
ممکن است پیدا کردن جواب چنین سوالاتی کار سادهای نباشد و لازم باشد تا موقعیتهای مختلفی را امتحان کنید. به هرحال هرچقدر که تکاپو به خرج میدهید و هرچقدر به جواب این سوالات نزدیک میشوید، کمکم ستون چهارم قصرتان را محکمتر میکنید.
تمرین
علایق و اهداف زندگی خود را مرور کنید و سعی کنید به جواب این سوال برسید که: «رسالت شما در زندگی چیست؟ فکر میکنید برای چه چیزی به این دنیا آمدهاید؟»
جواب سوالتان هرچیزی که باشد میتواند به شما کمک کند تا بهتر برای انتخاب هرچیزی در زندگیتان تصمیمگیری کنید. از خود انتظار نداشته باشید که با یکبار نوشتن، رسالت خود را پیدا کنید. اگر بهصورت مکرر این سوال را از خود بپرسید، کمکم جواب درست آن را پیدا خواهید کرد.
ستون پنجم قصر: پرزنت خود
برای اینکه بتوانید خود وتواناییهای خودتان را پرزنت یا معرفی کنید، لازم است تا ابتدا از خود سوالی بپرسید:
«آیا آن چیزهایی که من در مورد خودم میدانم، دیگران هم در مورد من میدانند؟»
جالب است بدانید که دلیل اصلی عدم داشتن دستاورد خوب برای انسانها، این است که کسی آنها و توانایی آنها را نمیشناسد. نباید انتظار داشته باشید دیگران خودشان بدانند که شما از پس چه کارهایی برمیآیید؛ در جاییکه لازم میدانید، راحت خودتان و توانایی که دارید را معرفی کنید.
در اینجا من یک مدل پرزنت را به شما معرفی میکنم که بسته به نوع شغل شما میتواند متغیر باشد:
- اول نام خود را بگویید.
- کار یا شغلتان را بگویید.
- سالهای فعالیت (اگر تازه شروع کردهاید، این قسمت را نگویید)
- کار یا خدمتی که انجام میدهید را بگویید (بهصورت کاملاً دقیق و واضح)
تمرین
همین حالا یک پرزنت حرفهای برای خودتان از روی مدلی که دادم طراحی کنید.
البته در پرزنت خود، به غیر از جملاتی که بیان میکنید، باید به نکات دیگری نیز توجه کنید؛ مانند لباسی که پوشیدهاید، اینکه با طرف مقابلتان تماس چشمی برقرار کنید، لبخند به لب داشته باشید، صدای روان و قدرتمند، بوی خوب، رزومه و ……
ستون ششم قصر: خودباوری
خودباوری تحت تاثیر دو فاکتور بسیار مهم قرار دارد: یکی باورها و دیگری طرز فکر
طرز فکر ما نسبت به دنیا، مقوله شکست یا موفقیت، ارتباطات یا هر چیز دیگری تعیین کننده نوع عملکرد ما در آن زمینه است. باید سعی کنیم طرز فکر خود را نسبت به مسائل مختلف را اصلاح کنیم.
باورها دیگر موردی است که در خودباوری ما نقش حیاتی دارد. باورهای ما نسبت به هرچیزی تعیینکننده موفقیت یا شکست در آن است.
آنتونی رابینز در جمله مشهوری عنوان میکند:
«انسان ماشین اثبات باورهایش است!»
موضوع طرز فکر و باور، مباحث گستردهای هستند که در دوره پیشرفته اعتمادبهنفس، به تفصیل توضیح داده شدهاند.
برای دریافت 5 فایل رایگان این دوره میتوانید روی لینک زیر کلیک کنید.
همچنین میتوانید در رابطه با دریافت اطلاعات بیشتر در خصوص خودباوری، مقالات زیر را مطالعه فرمایید:
بیشتر بخوانید: «تعریف باور»
بیشتر بخوانید: « چگونه خود را باور داشته باشیم؟ – تاثیر باورهای مثبت بر زندگی»
ستون هفتم قصر: احترام به خود
احترام به خود رابطه بسیار تنگاتنگی با عزتنفس دارد. در واقع برای ساختن این ستون لازم است تا هم به خود و هم به دیگران احترام بگذاریم.
کسانی هستند که وقتی در خانه تنها هستند برای خود در ظرفهای نامناسبی غذا سرو میکنند، اما وقتی مهمان میآید از بهترین ظروف، غذاها و میوهها استفاده میکنند؛ چنین رفتاری نقض کامل مقوله احترام به خود است.
شما ببینید کجا در مورد خودتان چنین رفتار کردهاید؛ سپس آن رفتار را با رفتاری جایگزین کنید که نمونه کامل احترام به خودتان باشد تا این ستونتان نیز ساخته شود.
احترام به خود جنبههای دیگری نیز دارد که در دوره اعتمادبهنفس پیشرفته بسیار بیشتر در مورد آن بحث شده است.
تمرین
فکر کنید و ببینید که چطور میتوانید به خودتان احترام بگذارید. چه کارهایی باید انجام دهید تا خود را مورد احترام قرار دهید. (10 مورد بنویسید)
ستون هشتم قصر: خود رشدی
در خود رشدی باید به میزان تلاشی که برای رشد خود انجام میدهیم دقت کنیم. اینکه چقدر آموزش میبینیم؟ چقدر تمرین میکنیم؟ و اینکه چقدر درگیر پیشرفت هستیم؟
آیا واقعاً روی خودمون کار میکنیم؟ آیا برای بهتر شدن زندگیمان آموزش میبینیم؟
در خود رشدی لازم است تا مهارتهایی که برای زندگیمان لازم داریم را اولویتبندی کنیم و ابتدا مهارتهایی را فرابگیریم که 100 درصد به آنها نیاز داریم و سپس دنبال سایر مهارتهای دیگر برویم.
با کسب مهارتهای لازم، مطالعه و تمرین این ستون را نیز بسازید.
تصور کنید شخصی فروشنده موبایل است، به کلاس آموزش زبان میرود. در ساعات شلوغی از روز که مشتریان جلوی درب فروشگاهش صف میکشند، ایشان در کلاس زبان است و فروشگاهش را بسته است. وقتی از این شخص سوال میکنیم که چرا به کلاس زبان میرود، ممکن است بگوید که فقط به آن علاقه دارد و دوست دارد یاد بگیرد.
چنین شخصی در زندگیش اولویت ندارد. زبان انگلیسی در صورتی به ضرورت تبدیل میشود که شما نیاز داشته باشید تا جایی به آن زبان صحبت کنید یا قصد مهاجرت داشته باشید. در غیر اینصورت نمیتواند اولویت باشد.
تمرین
مهارت های اساسی که در زندگیتان به آنها نیاز دارید را بر حسب مقدار ضرورت آنها اولویت بندی کنید. مثلا اگر قصد راه اندازی یک کسب و کار آنلاین دارید، به صورت زیر میتوانید اولویتبندی کنید:
- پیدا کردن یک طراح وبسایت حرفهای
- آموزش سئو
- آموزش دیجیتال مارکتینگ
- و …..
ستون نهم (آخر) قصر: شناسایی ارزشها
ارزشها با اهداف تفاوت دارند. ارزشها همان قوانین شخصی شما هستند؛ اینکه هر اتفاقی بیفتد شما چه کسی هستید و به چه اصولی پایبند هستید. مثلاً کسی که ارزشش در زندگی سلامتی است، نمیتواند کسب و کار فستفود راهاندازی کند؛ یا شخصی که ارزشش خانواده است، نمیتواند کسب و کاری اختیار کند که باعث شود روزهای متوالی از خانواده دور باشد یا شخصی که خدمت به هموطنان خود را ارزش زندگیش قرار داده است، نمیتواند مهاجرت کند و در کشور دیگری به خدمت بپردازد.
ارزشهای خود در زندگی را مشخص کنید و به آنها پایبند باشید تا ستون آخرتان با موفقیت بنا شود.
تمرین
پنج مورد از ارزشهای اساسی زندگی خود را بنویسید و ببینید در راستای آن ارزشها چه کارهایی مجازید انجام دهید و چه کارهایی نمیتوانید انجام دهید. (برای مثال اگر ارزش شما سلامتی است میتوانید به فکر تولید محصولات ارگانیک باشید.)
خود کنترولی
لازم است تا هرچند وقت یکبار 9 ستون قصر خود را چک کنید و هرکدام که میبینید مشکل دارند یا خراب شدهاند را باید تعمیر کنید. وقتی حتی یکی از ستون ها لق بزند، حال ما ممکن است خوب نباشد. پس به این 9 مقوله اساسی دقت داشته باشید تا بتوانید اعتمادبهنفسی پولادین برای خود بسازید.
اعتماد به نفس تحت تاثیر افکار منفی
روزانه میلیاردها فکر در ذهن ما پرسه میزند. اینکه ما روی کدام از آن افکار متمرکز میشویم، مبحث بسیار مهمی است که نه تنها اعتمادبهنفس، بلکه کل زندگی ما را تحت تاثیر قرار میدهد!!
بسیار عالی میشود اگر یک روز تمام افکاری که ذهنتان درگیر آن شده است را بنویسید. این تمرین باعث میشود بدانید که روزانه درگیر چهجور افکاری هستید و شناخت خوبی نسبت به افکار غالب خود پیدا کنید.
اگر افکار غالب شما منفی است، یکشبه نمیتوانید آن را به افکار مثبت تبدیل کنید؛ بلکه باید ذرهذره روی خودتان کار کنید تا به مرور افکار مثبت، جایگزین افکار منفی شوند.
افکار منفی و درنظر گرفتن نیمه خالی لیوان، از شما انسانی افسرده و عصبانی میسازد که کاری غیر از غر زدن ندارد. با تبدیل کردن افکار غالبتان به افکار مثبت، میتوانید پیشرفت در زندگیتان را احساس کنید و حال بسیار بهتری داشته باشید.
با در نظر گرفتن جنبه مثبت اتفاقات، تشکر و قدردانی از زحمات دیگران و … میتوانید در جهت تغییر افکار غالب خود قدم بردارید.
البته برای بهدست آوردن اطلاعات بیشتری در خصوص افکار منفی و مثبت، میتوانید مقالات زیر را مطالعه فرمایید:
بیشتر بخوانید: «چگونه افکار منفی را کنترل کنیم؟»
بیشتر بخوانید: «افزایش اعتماد به نفس با کنترل افکار منفی»
حوزه امن و نحوه خروج از آن
هر انسانی در زندگیش یک منطقه امن برای خودش دارد؛ فرد در این منطقه احساس راحتی میکند، استرس خاصی را تجربه نمیکند، به خودش فشار نمیآورد و یک زندگی کاملاً معمولی دارد.
در این منطقه امن، ترس یا ریسکی وجود ندارد. انسانهای موفق منطقهی امن را منطقه «مرگ تدریجی» میدانند؛ زیرا در این منطقه پیشرفتی وجود ندارد و هرآنچه که به آن فکر میشود تا در موردش تصمیمی گرفته میشود، از حد معمولی فراتر نمیرود. زندگی در ناحیه امن باعث میشود تا به مرور زمان به روزمرگی دچار شویم و از انجام دادن هرکار متفاوتی بترسیم.
زمانیکه یک شخص میخواهد نتایج بزرگتری در زندگی بهدست بیارود، ریسک کند، با ترسهایش روبرو شود یا تغییری در زندگیش ایجاد کند، لازم است تا از این منطقه خارج شود!
البته خروج از ناحیه امن کار چندان راحتی هم نیست و با درد و ناراحتی همراه است. تمام چیزهای خوبی که در زندگی میخواهیم، خارج از این ناحیه امن قرار دارد. تمام انسانهای موفق، بدون استثنا به طریقی از ناحیه امن خود خارج شدهاند که توانستهاند نتایج متفاوتی در زندگی کسب کنند. اماطوری نیست که با خروج از ناحیه امن، بلافاصله وارد ناحیه رشد و پیشرفت شویم. شخص با خروج از ناحیه امن، ابتدا وارد ناحیه ترس میشود.
منطقه ترس
با فاصله گرفتن از ناحیه امن و ورود به ناحیه ترس، به دلیل اینکه تازه از منطقه امن خود خارج شدهایم و به اندازه کافی قوی نیستیم، دچار مشکلاتی میشویم؛ مانند:
کمبود اعتمادبهنفس
بهانه آوردنهای پی در پی
شدیداً دنبال تایید دیگران بودن
شخصی که نتواند در برابر این مشکلات مقاومت کند، در نهایت بهانهای برای بازگشت به ناحیه امن خود پیدا میکند. برای اینکه دوباره به ناحیه امن برنگردیم و از ناحیه ترس عبور کرده و وارد ناحیه جدیدی شویم، نیاز است تا یک سری مهارتها کسب کنیم؛ مانند:
اعتمادبهنفس
رفع خجولی
عزتنفس
صحبت در جمع
مهارتهای ارتباطی
مدیریت استرس و خشم
حل مسئله
تصمیمگیری
و …..
با کسب مهارتهای فوق، دیگر تمایل چندانی به بازگشت به ناحیه امن نداریم، میتوانیم در برابر بهانهها مقاومت کنیم، به اندازه کافی اعتمادبهنفس کسب کردهایم و دیگر تایید دیگران برایمان مهم نیست. آنگاه با گذر از ناحیه ترس، وارد مرحله دیگری میشویم.
منطقه یادگیری
شما دوست عزیزی که در حال مطالعه این مقاله هستی، یا در مرحله ترس قرار داری یا وارد مرحله یادگیری شدهاید؛ البته ممکن است وسط این دو باشید. وقتی پیگیر مطالب اعتمادبهنفس هستید، یعنی میخواهید اعتمادبهنفس خود را تقویت کنید، این اتفاق در مرحله ترس اتفاق میافتد، یعنی شما از ناحیه امن خود خارج شدهاید و این عالی است.
منطقه یادگیری در واقع منطقه روبرو شدن با چالشهاست؛ مرحلهای است که باید در آن ثابت کنیم که متعهد هستیم تغییر کنیم و زندگی دلخواه خود را خلق کنیم.
در منطقه یادگیری، بسته به هدفی که برای خود انتخاب کردهایم، نیاز داریم تا باز هم مهارتهای جدید کسب کنیم؛ مانند:
- دیجیتال مارکتینگ
- مهارت فروش
- سیستمسازی
- و …..
منطقه یادگیری میتواند خطرناک باشد، زیرا در این مرحله معمولاً نتایج بزرگی کسب نمیشود. لازم است تا با آموزش و تعهد این مرحله را رد کنیم و وارد مرحلهی بالاتری شویم.
بسیاری از افراد در مرحله یادگیری تسلیم میشوند؛ زیرا با خود میگویند که: «من تمام تلاشم را کردم، مهارتهای جدید کسب کردم، اعتمادبهنفسم را بالاتر بردم اما اتفاق خاصی نیفتاد ….»
باید آگاه باشیم که منطقه یادگیری مختص یادگیری است نه نتیجه گرفتن. ما باید در این مرحله به خود ثابت کنیم که میخواهیم جلوتر برویم. آنگاه وارد منطقه دیگری میشویم.
منطقه رشد
رؤیاهای ما در منطقه رشد قرار دارند. منطقه رشد مرحله هدفگذاریهای جدید و مرحله غلبه بر تمام موانع است. کسی که وارد این مرحله میشود، کسی است که توانسته است از منطقه یادگیری گذر کند، پس حتما مهارتهای خوبی کسب کرده است و به اندازه کافی قوی شده است.
در این مرحله میتوانیم کسب و کارهای جدید راه اندازی کنیم، روابط بسیار موفق بسازیم و از هر نظر پیشرفت کنیم.
متاسفانه در جامعه افراد زیادی هستند که هرگز جرئت نکرهاند از ناحیه امن خود خارج شوند و همیشه از آنجا خواب رویاهای خود را میبینند. آنها نمیدانند که تمام آرزوها و چیزهایی که در زندگی میخواهند با تعهد برای گذر از منطقه ترس و یادگیری بهدست میآید نه با رویاپردازی صرف و بدون اقدام.
ممکن است این سوال برایتان پیش بیاید که:
چرا افراد خاصی بدون طی کردن این مراحل، بدون یادگیری و اقدام خاصی، به تمام آنچه که در زندگی خواستهاند رسیدهاند؟
در جواب این سوال باید گفت که:
«افرادی هستند که محیط زندگی و افرادی که در اطرافشان حضور دارند، افکار درستی را در طول زمان به آنها تزریق کردهاند. در واقع خود محیط زندگیشان برای آنها یک دانشگاه بوده است و آنها ناخوداگاه درسهای درست زندگی را کسب کرده و نتایج بزرگی به دست آوردهاند. ممکن است اطرافیان و محیط زندگی ما از چنین امتیازی برخوردار نباشند؛ بنابراین باید خود شروع به آموزش و یادگیری کنیم تا بصورت خودآگاه این مراحل را بگذرانیم و نتایج دلخواه کسب کنیم.»
از کجا باید شروع کنیم؟
برای شروع هرکار تازهای، ابتدا باید از کارهای کوچک شروع کنید. به هیچ وجه کاری را برای انجام انتخاب نکنید که خارج از توانتان باشد.
اگر تصمیم بگیرید ورزش کنید و روز اول دو ساعت تمام ورزش کنید، روز دوم توانی برای انجام دوباره ورزش در شما باقی نمیماند و کاملاً مأیوس میشوید.
تلاش برای کسب نتایج بهتر در زندگی هم دقیقاً به همین صورت است. لازم است تا کارهای کوچک را به صورت مستمر انجام دهیم. انجام کارهای کوچک و مستمر در درازمدت نتایج به مراتب بزرگتری دارد نسبت به کارهای بزرگی که گاهی اوقات انجام میدهیم.
اگر شما هیچ درآمدی ندارید، نباید از همان ابتدا هدف درآمد چند میلیونی برای خود تعیین کنید؛ اگر میخواهید از کارهای کوچک شروع کنید، با درآمد کمتر شروع کنید و کمکم آن را افزایش دهید. این مورد برای هرچیزی در زندگی صدق میکند.
تکنیک قدرتمند ترسگذاری
جالب است بدانید که ترس در زندگی یک نشانه است؛ نشانهای که به ما میفهماند مشغول انجام یک کار جدید هستیم. وقتی هیچ کار تازهای انجام نمیدهیم، طبیعتاً هیچ ترسی را هم تجربه نمیکنیم. پس زمانی که میترسید، دستتان را روی قلبتان بگذارید و به خود بگویید:
«آفرین به من که دارم کار تازهای انجام میدهم!»
در تکنیک ترسگذاری لازم است تا از خود 3 سوال بپرسیم و بهصورت کاملاً مکتوب به سوالات جواب بدهیم:
- مزایای این کار برای من چیه؟
- ضررها و آسیبهای ناشی از انجام ندادن این کار چیه؟
- بدترین اتفاقی که ممکن است برای من بیفتد چیه؟
وقتی برای انجام دادن کاری احساس ترس کردید، با پرسیدن این سه سوال از خود و نوشتن جوابها، میتوانید تصمیم بگیرید که با آن ترس روبرو شوید یا نشوید که در اکثر واقع مزیتهایی که انجام دادن کار موردنظر برای ما دارد، انگیزه لازم برای روبرو شدن با ترس را به ما میدهد.
نیروی ایمان
در مواجه با شرایط سخت و در عملی کردن تصمیمات دشوار، همواره نیروی ایمان میتواند بزرگترین راهنمای ما باشد؛ به همین خاطر مهم است که در هر شرایطی ایمان خود را حفظ کنیم.
مهمترین درمان ترس همان اقدام است. با وجود ایمان قلبی، اقدام کردن در بدترین شرایط هم میتواند نیروی محرکه ما برای روبرو شدن با ترسهایمان باشد.
تمرین
کاری که مدت هاست میخواهید انجام دهید اما از انجامش میترسید را انتخاب کنید. سپس به 3 سوال ترسگذاری در رابطه با آن کار جواب دهید. آنگاه در مورد آن کار اقدام لازم را انجام دهید.
(برای مثال: اگر میخواهید کسب و کار اینترنتی راهاندازی کنید اما از انجامش میترسید میتوانید مانند نمونه سوالات را بررسی کنید.
مزایای انجام این کار برای من چیه؟
- آزادی زمانی و مکانی
- زمان بسیار بیشتر
- مشتریان بیشتر بدون محدودیت
ضررهای ناشی از انجام ندادن این کار چیه؟
- پیشرفتی در زمینه کار اینترنتی نخواهم داشت.
- مشتریانم محدود به شهر و محل زندگی خودم هستند.
- مجبورم همیشه راس ساعت خاصی سرکار باشم.
بدترین اتفاقی که ممکن است برایم رخ دهد چیه؟
- ممکن است در راهاندازی این کسب و کار شکست بخورم و هزینه زیادی را برای راهاندازی سایت صرف کنم
- ممکن است مورد تمسخر اطرافیانم قرار بگیرم
- ممکن است بخاطر وقتی که برای آن گذاشتهام از کار فعلیام غافل شوم و درآمدم کمتر شود.)
تجسم آینده و مهندسی رؤیاها
طبق قانون احتمالات وقتی ما رؤیایی داریم و به سمت رؤیای خود حرکت میکنیم و اقدام میکنیم، به احتمال 50٪ به آن میرسیم (البته اگر در جهت درستی تلاش کنیم 100٪ میرسیم)، اما اگر رؤیایی نداشته باشیم و هیچ اقدامی هم نکنیم، چیزی به دست نخواهیم آورد.
نکته طلایی این است که بدانیم:
«باید رؤیا داشته باشیم!»
وقتی رؤیای مشخصی در زندگی داریم، برایش تلاش میکنیم، آنگاه احساس زنده بودن میکنیم. وقتی رؤیای نداریم، تنها یک مرده متحرک هستیم.
تمرین
همین حالا فکر کنید و ببینید در زندگی چه رؤیاهایی دارید. سپس به مدت 2 دقیقه در مورد آنها با خود یا با کس دیگری صحبت کنید.
کنترل ورودی های ذهنی
جیم ران، پدر موفقیت جهان میگوید:
«همیشه یک نگهبان جلو درب ذهنت نگهدار!»
براساس گفته جیم ران، باید هر لحظه در زندگی مراقب باشیم که چه چیزهایی را وارد ذهن خود میکنیم. امکان ندارد که ما ورودیهای بیهوده یا به اصطلاح آشغال به ذهن خود بدهیم و انتظار داشته باشیم که نتایج خوبی در زندگی کسب کنیم. آنچه که به ذهن خود وارد میکنیم، تعیین کننده نوع نتیجهای است که در زندگی میگیریم.
لازمه کنترل ورودیها این است که:
با افراد مثبتی نشست و برخاست داشته باشیم،
به اخبار گوش ندهیم،
آهنگهای غمگین گوش نکنیم
هر لحظه مراقب چیزی که به ذهن خود وارد میکنیم، باشیم
جالب است بدانید که 5 نفری که در زندگی بیشترین ارتباط را با آنها داریم، تاثیر مستقیمی روی زندگی ما دارند؛ اگر آن 5 نفر که بیشترین ارتباط را با آنها داریم، انسانهای غمگینی باشند، ما هم انسان غمگینی خواهیم بود و اگر آن 5 نفر انسانهای شاد و خوشبینی باشند، ما هم آن گونه خواهیم بود.
زمانی احساس میکنیم کنترولی روی ورودیهای ذهن خود نداریم که بر روی مسائلی تمرکز کرده باشیم که خارج از دایره کنترل ما قرار دارند؛ مثلاً ما بر روی قیمت دلار تسلطی نداریم، بهخاطر همین وقتی به آن فکر میکنیم، ممکن است حالمان بد شود. برای کنترل ورودیها بهتر است روی مسائلی تمرکز کنیم که روی آنها تسلط داریم نه مسائلی که کوچکترین تاثیری بر آنها نداریم.
نگاه کردن به ظلم و جنایاتی که هر روز در اخبار نشان داده میشود نیز خارج از دایره تسلط ماست، بهخاطر همین حال ما را به شدت بد میکند و بهشدت توصیه میکنیم که به اخبار نگاه نکنید.
مسیر عصبی
در ذهن هرکدام از ما هزاران اتصال عصبی وجود دارد. بعضی از این اتصالات راحت انجام میشود و بعضی دیگر آنقدر راحت انجام نمیشود. مثلاً شما همیشه از یک مسیر خاص از محل کار به منزلتان برمیگردید؛ تصور کنید که شهرداری آن مسیر را به دلایلی میبندد و شما مجبور میشوید مسیر دیگری را انتخاب کنید. در اینصورت رفتن از سرکار به منزل ممکن است در ابتدا شما را کلافه کند. ممکن است تا پیدا کردن کوتاهترین مسیر ممکن برای چند روزی دیر برسید خانه.
حالا تصور کنید که چند ماه میگذرد و شما مسیر کاملاً تازهای پیدا کردهاید و شهرداری هم مسیر قبلی را باز میکند. ممکن است شما به رفتوآمد در مسیر جدیدتان ادامه دهید و به مسیر قبل برنگردید؛ در حالیکه در ابتدا که مسیر قبلی بسته شد، کاملاً کلافه بودید و رفتن از مسیر تازه شما را بشدت اذیت میکرد.
ارتباطات و اتصالات ذهنی ما نیز دقیقاً به همین صورت عمل میکنند. اگر ما یاد گرفته باشیم به شیوه خاصی فکر کنیم، یک مسیر کاملاً مشخص در ذهن ما ایجاد شده است.
حالا تصور کنید که ما تصمیم میگیرم به شکل دیگری فکر کنیم. ابتدا ذهن ما اجازه این کار را نمیدهد. در برابر طرز فکر تازه مقاومت میکند و ما اذیت میشویم. برای اینکه طرز فکر جدید (مثلاً طرز فکر مثبت به جای طرز فکر منفی) را جایگزین کنیم، نیاز به زمان و تلاش داریم.
دانستن همین اصل میتواند در یادگیری هر مهارت جدیدی راهنمای ما باشد. وقتی بدانیم که برای تغییر در هر چیزی، تلاش و زمان نیاز داریم، میتوانیم از سختیهای آن کار عبور کنیم تا به آسانی برسیم.
در کتاب مقدسمان، قرآن نیز به این امر اشاره شده که:
«بعد از هر سختی آسانی است.»
درماندگی آموخته شده
درماندگی آموخته شده یک حالت ذهنی است که در آن به این نتیجه میرسیم که از پس هیچ کاری برنمیآییم. توانایی انجام هیچ کاری نداریم و هیچ راه گریزی برای فرار از مشکلات وجود ندارد.
مهمترین عامل ایجاد درماندگی آموخته شده، کنترل نکردن ورودیهای ذهنی است.
فیلها زمانی که بچه هستند، طنابی به پای آنها میبندند تا از مکان مورد نظر دور نشوند. فیلهای کوچک وقتی میخواهند از محلی که در آن نگهداری میشوند دور شوند، بعد از برداشتن چند قدم، متوجه میشوند که پای آنها با طنابی بسته شده؛ پس همانجا میمانند.
سالها میگذرد و فیلها بزرگ میشوند. آنقدر بزرگ میشوند که میتوانند با یک حرکت، محکمترین طنابها را پاره کنند اما پای آنها همچنان با همان طنابی که در بچگی پایشان به آن بسته شده بود، بسته شده و آنها هیچ تلاشی نمیکنند تا آن را پاره کنند چون دچار درماندگی آموخته شده شدهاند.
فیلها باور کردهاند که نمیتوانند آن طناب را پاره کنند، به همین خاطر هرگز هیچ تلاشی نمیکنند و تا آخر عمر اسیر میمانند. موضوع اسارت فیلها موضوع زندگی بسیاری از انسانهاست.
شما در کجای زندگیتان دچار درماندگی آموخته شده شدهاید و احساس کردهاید که هیچ کاری از شما ساخته نیست؟!
رفع خجولی
عوامل زیادی در خجالتی شدن یک انسان نقش دارند؛ مثل تحقیر شدن در بچگی. وقتی خواستیم در جمعی صحبت کنیم یا توانایی خودمان را بروز دهیم، اجازه این کار به ما داده نشده، یا ترس از قضاوت شدن ممکن است از ما یک انسان خجالتی ساخته باشد.
اما مهمترین عامل خجالتی بودن یک شخص، نداشتن مهارت است.
وقتی کسی نمیداند چگونه ارتباط برقرار کند، نمیداند چگونه در یک جمع صحبت کند، نمیداند در برابر تحقیر، قضاوت و نه شنیدن چگونه رفتار کند، از حضور در جمع خودداری میکند و در حوزه امن خود میماند.
شخص خجالتی با آموختن مهارتهای ارتباطی میتواند مشکل خجولی خود را کمکم برطرف کند. مهارتهایی که میتوانند ما را از خجالتی بودن نجات دهند، شامل موارد زیر هستند:
مهارت نه گفتن
مهارت نه شنیدن
مهارت درخواست کردن
مهارت صحبت در جمع
مهارت توجه نکردن به حرف مردم
مهارت طی کردن از اول با افراد
هنر نه گفتن
نه گفتن اولین مهارتی است که برای نجات از خجالتی بودن به آن نیاز دارید. وقتی یاد بگیرید به راحتی در برابر درخواستهای نامعقول جواب «نه» بدهید، اطمینان داشته باشید که از مقدار خجالتی بودن شما چندین درصد کاسته شده است. اما این «نه گفتن»، 5 مرحله دارد:
تصمیم قطعی
همراهی اولیه و تقدیر
نه گفتن
آوردن یک دلیل
ارائه یک راهکار
شما با استفاده از پنج مرحله فوق، «نه» را با پرخاش توی صورت طرف مقابلتان نمیزنید، بلکه آن را کادوپیچ میکنید و تحویل طرف مقابلتان میدهید. با اینگونه «نه گفتن»، به هیچ وجه باعث ناراحتی طرف مقابل تان نمیشوید؛ حتی اگر ناراحت هم بشود، این ناراحتی از طرف شما نیست.
بگذارید با یک مثال توضیح دهم:
مثلاً یکی از دوستانتان با شما تماس میگیرد و تقاضا میکند که به او مقداری پول قرض بدهید. شما ابتدا باید تصمیم قطعی خود را بگیرید که میخواهید آن مبلغ را به او بدهید یا ندهید. اگر شخص از اعتبار بالایی نزد شما برخوردار است و شما با دادن آن مبلغ به آن شخص احساس خوبی پیدا میکنید، خب تصمیم میگیرد که قبول کنید و همه چیز تمام میشود.
اما اگر آن شخص از اعتبار کافی نزد شما برخوردار نیست و شما با دادن مبلغ موردنظر به او، حالتان بد میشود و احساس میکنید که دیگر پولتان از دست رفته است، یا اینکه طرف اعتبار دارد اما شما خودتان پولتان را برای کار دیگری لازم دارید. پس تصمیم قطعی میگیرید که «نه» بگویید.
سپس همراهی میکنید، مثلاً میپرسید که آن مبلغ را برای چه میخواهد و ایشان میگوید که میخواهد ماشینش را عوض کند. شما به او تبریک میگویید و از عوض کردن ماشینش اظهار خوشحالی میکنید. بعد میگویید که نمیتوانید مبلغ موردنظر را به او بدهید چون خودتان به آن نیاز دارید. سپس میتوانید یک راهحل ارائه دهید، مثلاً بگویید فلان بانک با کارمزد بسیار کم وام میدهد. یا اصلاً میتوانید راهحل هم ارائه نکنید.
مثال فوق را میتوانید در موقعیتهای گوناگون اجرا کنید. مانند وقتهایی که خودتان میخواهید بروید مهمانی اما کسی زنگ میزند و میخواهد به خانه شما بیاید. برای تمام وقتهایی که در رودربایستی قرار میگیرید، میتوانید این فرمول را اجرا کنید.
البته اگر شما کسی هستید که تابحال به هیچکس «نه» نگفتهاید، اجرا کردن این مراحل برایتان راحت نخواهد بود. اما میتوانید ادامه بدهید تا مسیر عصبی برای نه گفتن در ذهنتان ساخته شود.
رفع ترس صحبت در جمع
مارک تواین میگوید:
«دو نوع سخنران وجود دارد، کسی که میترسد و کسی که دروغ میگوید!»
براساس آنچه مارک تواین گفته است، میتوانیم نتیجه بگیریم که ترس از سخنرانی و صحبت در جمع یک ترس طبیعی است. ترسی است که همه انسانها با آن روبرو هستند. پس مرحله اول این است که ترس از صحبت در جمع را بپذیریم. این پذیرش میتواند بسیار به ما کمک کند.
چیزی که برای صحبت در جمع میتواند بسیار به ما کمک کند، تجسم صحبت در جمع قبل از انجام آن است. وقتی قرار است در جمعی در مهمانی یا محل کار صحبت کنید، یک روز قبل از انجام آن، خود را تصور کنید که با موفقیت سخنرانی خود را انجام دادهاید. وقتی این کار را میکنید، موقعیت صحبت کردن شما برای ذهنتان آشنا خواهد بود، در نتیجه ذهنتان بیشتر به شما کمک میکند.
آمادگی داشتن برای سخنرانی و صحبت در جمع بسیار مهم است. وقتی برای کاری آمادگی دارید، نسبت به وقتی که آمادگی ندارید، طمئناً بسیار عالیتر عمل میکنید. پس بارها صحبت کردن در جمع را با خود تمرین کنید و کاملاً آمادگی این کار را داشته باشید.
یادتان باشد که هر اندازه بیشتر تمرین کنید، ترستان کمتر خواهد شد.
مورد بعدی که برای صحبت در جمع میتواند کمککننده باشد، کنار گذاشتن کاملگرایی است. اینکه انتظار نداشته باشید مانند یک سخنران حرفهای رفتار کنید. چیزهایی که من در اینجا به شما یاد میدهم در حدی است که بتواند کارتان را راه بیندازد؛ وگرنه سخنران حرفهای شدن نیاز به آموزش تخصصی دارد که فراتر از بحث این مقاله است.
وقتی از خود انتظار بیش از حد دارید، نمیتوانید کارایی خوبی داشته باشید. با خودتان مهربان باشید. آمادگی لازم را با تجسم و تمرین کسب کنید و سپس اقدام کنید.
سایر مواردی که میتواند در ارائه یک سخنرانی خوب به شما کمک کند، میتواند شامل موارد زیر باشد:
- فعالیت فیزیکی (اگر درست قبل از صحبت در جمع استرس داشتید، بروید دستشویی، زیرپله یا جایی و کمی نرمش کنید. این کار استرس را از شما دور میکند)
- چک کردن همه چیز (اگر قرار است در حین صحبت از لپتاپ یا پرژکتور استفاده کنید، قبلاً چک کنید که همه چیز وصل باشد و درست کار کند)
- خودگویی مثبت (قبل از انجام سخنرانی با خودتان صحبت کنید. مثلاً با خود بگویید: «من انسان ارزشمندی هستم. من از پس موقعیت های سختتر برآمدهام و ….»)
- ارتباط چشمی (سعی کنید به تمام افراد جلسه نگاه و توجه داشته باشید و فقط توجه و نگاهتان را معطوف به شخص خاصی نکنید. این کار احساس بدی در مخاطبان شما ایجاد میکند. البته ارتباط نباید بهصورت زل زدن باشد بلکه صرفاً ارتباط چشمی باشد)
- زود رسیدن (قبل از بقیه در محل حضور داشته باشید. این کار اعتمادبهنفس شما را بالاتر میبرد)
تمرین
یک سخنرانی چند دقیقهای در موضوع موردعلاقه خود طراحی کنید و تجسم کنید که آن را بهخوبی در یک جمع ارائه میکنید. در صورت امکان آن را برای خود در جلوی آینه، پیش دوستانتان یا اعضای خانواده تان نیز ارائه دهید.
طی کردن از اول
مطمئنا برای هرکسی پیش آمده که بعد از خریدن یک لباس یا یک وسیله که بعد از بردن آن به خانه، متناسب نبوده، نتوانسته است آن را به فروشنده برگرداند چون قبلاً با فروشنده طی نکرده است که اگر وسیله یا لباس متناسب با نیازش نبود آن را برایش تعویض کند یا پس بگیرد.
این یک مهارت است که بتوانیم در موقع خرید کردن با فروشنده تمام احتمالات را طی کنیم و با خیال راحت خرید خود را انجام دهیم. اگر طرف کالایش را پس میگیرد با خیال راحت آن را میبریم و اگر پس نمیگیرد و تعویض هم نمیکند، در خرید خود بیشتر دقت میکنیم.
علاوه بر خرید کردن این مورد در سایر موقعیتها مانند سوار تاکسی شدن یا دستمزد در کار هم بسیار زیاد پیش میآید. مثلاً ما قیمت خاصی را در ذهن خود برای دستمزد کار کسی یا کرایه مسیری در نظر گرفتهایم، اما وقتی شخص قیمت خود را میگوید، بسیار بیشتر از آن چیزی است که در ذهن ما بوده و ممکن است در چنین موقعیتی دچار جروبحث یا مشکل شویم.
برای جلوگیری از تمام این مشکلات باید از ابتدا با طی کردن با طرف مقابلمان این مشکل را برطرف کنیم.
در هنگام خرید خانه، در مورد زمان تخلیه، مقدار پولی که نگهمیدارد یا موارد مربوط به سند حتماً تمام صحبتهای لازم را با طرف مقابلتان تمام کنید. همینطور در هنگام خرید ماشین، در مورد پرداخت جریمه، مشکلات فنی و سند زدن و … باز هم این موارد را به کلی طی کنید.
درخواست کردن
یکی دیگر از مواردی که خجول بودن ما را تشدید میکند، ناتوانی در درخواست کردن است. یکبار یا نهایت دوبار درخواست چیزی حق مسلم ماست و طرف مقابل هم مجازه در برابر درخواستی که ما داریم، جواب مثبت یا منفی بدهد.
برای بعضاً پیش آمده که در فروشگاهی، برسر تخفیف گرفتن، چندین دقیقه چانهزنی و جروبحث صورت گرفته.
درخواستی که بیش از حد تکرار شود و باعث کلافگی طرف مقابل شود، دیگر درخواست نیست بلکه مزاحمت است.
این مورد در بعضی از خواستگاریها هم پیش میآید. کسی جواب رد شنیده اما باز هم درخواست ازدواج خود را تکرار میکند و باعث ایجاد مزاحمت میشود.
در برابر درخواستهایی که به مزاحمت منجر میشوند، کسانی هستند که جرئت ندارند حتی درخواست خود را یکبار هم مطرح کنند؛ چنین افرادی خجول هستند.
اگر شما هم جزو کسانی هستید که درخواست کردن برایتان سخت است، من یک قالب به شما ارائه میکنم که میتوانید با استفاده از آن بهراحتی درخواست کنید. اگر برای هرکاری، تخفیف، ازدواج، استخدام و …. نیاز به مطرح کردن درخواست خود دارید، طبق قالب زیر رفتار کنید:
- نام شخص (سعی کنید نام طرف مقابلتان را پیدا کنید و با نام و فامیلی خودش او را صدا بزنید. حتی اگر درخواست شما در یک اداره است، نام کارمند آن را پیدا کنید)
- بیان خواسته بهصورت دقیق و واضح (امر و نهی نکنید بلکه درخواست خود را بهصورت خواهش یا پرسش مطرح کنید)
- ارائه یک دلیل (تحقیقات ثابت کرده است که اگر برای درخواست خود یک دلیل ارائه دهید، احتمال قبول درخواست بسیار بیشتر میشود)
- تشکر کردن (تشکر را فراموش نکنید، بسیار بسیار مهم است)
قالب فوق ثابت نیست و می تواند بسته به نوع درخواست شما تغییر کند. مثلاً اگر شما از فروشندهای درخواست تخفیف میکنید، لازم نیست حتماً نام آن فروشنده را بدانید.
بگذارید قالب درخواست کردن را با یک مثال توضیح دهیم:
فرض کنید که شما از جایی شیرینی گرفتهاید و هنگام خروج از شیرینیفروشی متوجه وجود شیرینی دیگری شدهاید که به آن علاقه بیشتری دارید و تصمیم میگیرید که شیرینی خود را عوض کنید. اینجا باید از خود بپرسید که آیا درخواست من باعث ایجاد مزاحمت میشود یا نمیشود؟! اگر شیرینی که تهیه کردهاید خامهای باشد، با جابجا شدن خراب میشود، پس درخواست تعویض آن باعث مزاحمت میشود اما اگر شیرینی خشک خریدهاید میتوانید درخواست خود را برای تعویض آن مطرح کنید.
در اینجا اگر نام فروشنده را بدانید خیلی بهتر است اما اگر این مورد نباشد هم مشکلی نیست. شما درخواست خود را کاملاً محترمانه مطرح میکنید که میخواهید شیرینی شما را تعویض کنند، به فروشنده میگویید که همین الآن وقت خارج شدن از مغازه متوجه شیرینی دیگری شدهاید که آن را بیشتر دوست دارید، این دلیل شماست. حالا اجازه میدهید که فروشنده جواب بدهد. ممکن است مخالفت کند و بگوید که پس نمیگیرد و ممکن است موافقت کند و آن را عوض کند. در هر دو صورت شما باید تشکر کنید.
اینکه طرف مقابلتان به درخواست شما جواب رد بدهد، حق مسلم آن شخص است و شما نباید از این موضوع ناراحت شوید. چیزی که مهم است، جرئتی است که به خرج دادهاید و درخواست خود را کاملاً محترمانه مطرح کردهاید.
در برابر حرف مردم چکار کنیم؟
گاهی حرف مردم آنقدر برای کسانی مهم است که بخاطر آن دنبال رؤیاهای خود نمیروند. بخاطر حرف مردم ازدواج میکنند یا نمیکنند، بچهدار میشوند یا نمیشوند و …..
ترس از حرف مردم، یک ترس بیهوده است. این ترس فقط در ذهن ماست، وگرنه مردم با ما هیچ کاری ندارند.
اما برای گریز از این ترس بیهوده که خجالتی ما را هزاران بار تشدید میکند، سه اصل وجود دارد.
سه اصل مقابله با حرف مردم عبارتند از:
- اصل طلایی 20/40/60
این اصل عنوان میکند که وقتی انسان 20 ساله است نگران است که مردم درباره او چگونه فکر میکنند. وقتی 40 ساله شد، برایش مهم نیست که مردم در موردش چی فکر میکنند و وقتی 60 ساله شد، میفهمد که مردم در موردش هیچ فکر خاصی نکردهاند.
فهمیدن و یادآوری این اصل میتواند در شرایطی که حرف مردم برایمان مهم میشود، به ما کمک کند تا به این موضوع اهمیت ندهیم. - دیل کارنگی میگوید: «مردم به یک سردرد معمولی خود هزاران بار بیشتر از خبر مرگ ما اهمیت میدهند!»
فهمیدن این اصل که مردم بسیار بیشتر از آنچه که ما فکر میکنیم درگیر مسائل زندگی خود هستند و کاری به ما ندارند، باعث میشود که نگران حرف آنها نبوده و تصمیمات خود را اجرا کنیم. - در اصل سوم باید کار درست را انجام دهیم. اما کار درست چه کاری است؟!
کاری درست است که از نظر خودمان درست باشد، به آن ایمان داشته باشیم و با افراد خردمندی در رابطه با آن مشورت کرده باشیم. آنگاه باید قبول کنیم که در برابر کاری که ما میخواهیم انجام دهیم همیشه مخالفانی وجود دارند و این نباید ما را متوقف کند.
نه شنیدن
گفتیم که در برابر درخواستهایی که در زندگی داریم، ممکنه جواب «نه» بشنویم چون طرف مقابل ما حق داره که به ما جواب مثبت یا منفی بده.
اگر شما فروشنده هستید و هربار محصولات خود را به افرادی معرفی میکنید و درخواست خود را مطرح میکنید تا چیزی از شما بخرند، ممکنه بارهای بار جواب «نه» بشنوید. اما طبق قانون احتمالات هرچقدر به مشتری های بیشتری درخواست بدید احتمال شنیدن جواب «بله» هم بالاتر میرود و شما در برابر «نه شنیدن»ها واکسینه میشوید.
برای اینکه جواب «نه» برایتان دردناک نباشد، میتوانید موارد زیر را در نظر داشته باشید:
ما میتوانیم «نه» بگوییم، پس «نه» شنیدن هم طبیعی است.
«نه» شنیدن یک موضوع کاملاً شخصی است و ربطی به شخصیت ما ندارد. ممکن است طرف مقابل به خدمات ما نیازی نداشته باشد و «نه» بگوید. او صرفاً به خدمات ما «نه» گفته و شخصیت ما زیر سوال نمیرود.
براساس قانون احتمال، هرچقدر جواب «نه» بیشتری بشنویم، احتمال موفقیت ما بالاتر میرود.
خوب «نه» بشنویم، آیا نابود میشیم؟! (با هر «نه» شنیدن، نه تنها نابود نمیشویم، بلکه هربار قویتر میشویم)
چند بار تا حالا پیش آمده که تصور کردهایم «نه» میشنویم، اما بعد از ارائه درخواست، به ما جواب مثبت دادهاند؟! (مصمئنا برای اکثر افراد این حالت پیش آمده)
ما حق قضاوت نداریم. ما درخواست خود را ارائه میکنیم و در مورد بله یا نه گفتن طرف مقابل قضاوتی نمیکنیم.
با در نظر داشتن این موارد، «نه» شنیدن شما را اذیت نخواهد کرد.
هرکدام از مهارتهایی که عنوان شد، با تمرین و تکرار در ذهن شما تبدیل به مسیرهای عصبی میشوند، آنگاه شما به صورت کلی از خجولی نجات پیدا میکنید. اگر شخصی هستید که 20 یا 30 سال است که با خجالتی بودن زندگی میکنید، انتظار نداشته باشید با یک بار یا دو بار تمرین کردن تبدیل به شخصی شوید که خجالتی نیست.
به هیچ وجه از خودتان انتظار بیش از حد نداشته باشید. به خود سخت نگیرید و آرام و پیوسته در مسیر تغییر زندگیتان حرکت کنید. مطمئن باشید در درازمدت نتایج شگفتانگیزی کسب میکنید.
چکار کنیم که انگیزه داشته باشیم؟
انگیزه داشتن با کنترل ورودیهای ذهنی ارتباط مستقیمی دارد. هرچقدر ورودیهای شما درست و مثبت باشد، انگیزه شما بالاتر خواهد بود.
میتوانید برای انگیزه داشتن برای خود اهرمهای احساسی تعیین کنید.چ
مثلاً پدری وقتی در اجرای ایدههایش کم میآورد، میتواند به خانوادهاش فکر کند که بسیار برای او مهم هستند. خانواده برای این پدر، یک اهرم احساسی قوی است که انگیزه را به او برمیگرداند.
شما چه اهرمهای احساسی در زندگی تان دارید؟ چه چیز در زندگیتان وجود دارد که با فکر به ان انگیزه میگیرید؟
برای داشتن انگیزه میتوانید از کلیپها و آهنگهای انگیزشی نیز کمک بگیرید.
چکار کنیم تا بچههایمان اعتماد به نفس داشته باشند؟
بسیاری از پدر و مادرها هستند که خود از کمبود اعتمادبهنفس رنج میبرند، بخاطر همین دوست دارند بچههایی با اعتمادبهنفس بالا داشته باشند تا مانند آنها رنج نکشند. اما بچهها دقیقاً شبیه پدر و مادر خود میشوند. اگر شما خودتان اعتمادبهنفس ندارید، نباید انتظار داشته باشید که بچههایی با اعتمادبهنفس بالا داشته باشید. بچههای شما زمانی اعتمادبهنفس پیدا میکنند که خود شما آن را تقویت کنید.
یادتان باشد که بچهها به گفتهها و نصیحتهای ما توجه نمیکنند بلکه به اعمال ما توجه میکنند و مستقیم از آنها الگوبرداری میکنند.
پس برای اینکه بچههایی با اعتمادبهنفس بالا داشته باشیم، ابتدا باید اعتمادبهنفس خود را بالا ببریم. آنگاه آنان خودبهخود از ما الگوبرداری میکنند.
نکته پایانی
نکتهای که دوست دارم در پایان روی آن تاکید کنم، عمل کردن به آموزشهاست.
وقتی شما چیزهای زیادی یاد میگیرید اما آنها را در زندگیتان پیاده نمیکنید، عزتنفس شما بشدت آسیب میبیند.
شما با خود میگویید که این همه چیزهای خوب یاد گرفتم اما چرا زندگیم تغییری نمیکند. تغییری نمیکند چون به آنها عمل نمیکنید. اگر هرآنچه که یاد میگیرید را در زندگیتان پیاده کنید، غیرممکن است که نتایج خوبی بدست نیاورید.
ما تنها زمانی چیزی را یاد گرفتهایم که به آن عمل کنیم، در غیر اینصورت جایی دیدیم، شنیدم یا خواندیم ….!
سایت آکادمی اعتمادبهنفس، فعالیت خود را در جهت بالا بردن آگاهی شما در خصوص مقوله اعتماد به نفس و بررسی تمام آنچه که بر اعتماد بهنفس تاثیر دارد، آغاز کرده است.
شما میتوانید در این آکادمی:
تست اعتمادبهنفس انجام دهید و میزان اعتمادبهنفس خود را بسنجید.
(برای انجام و آشنایی با آزمون اعتماد به نفس بر روی تصویر زیر کلیک کنید)
همچنین میتوانید مقالات زیادی را در این زمینه مطالعه فرمایید تا دید شما نسبت به اعتمادبهنفس بازتر شود و بتوانید در جهت بهبود آن اقدامات متعددی را انجام دهید و شاهد نتایج شگفتانگیزی در زندگیتان باشید.
بیشتر بخوانید: «فرمول اعتمادبهنفس ناپلئون هیل»
بیشتر بخوانید: «چگونه با اعتمادبهنفس حرف بزنیم؟»
بیشتر بخوانید: «چگونه اعتمادبهنفس خود را سریع بالا ببریم؟»
میتوانید گزارشات کارگاهها و سمینارهای حضوری این آکادمی را بررسی کنید:
گزارشات کارگاهها و سمینارهای حضوری
دوره آنلاین و رایگان «اعتمادبهنفس پولادین»
در صورت بروز هر گونه مشکل هنگام ثبت نام در دروه در واتساپ در خدمت شما هستیم.
برای ارتقا بیشتر اعتمادبهنفس خود و تجربه سطح بهتری از اعتمادبهنفس میتوانید «دوره پیشرفته اعتمادبهنفس» را تهیه کنید که علاوه بر دادن اطلاعات و تمارین کاربردی، در خصوص تمام مورادی که در این مقاله عنوان شد نیز اطلاعات بسیار بیشتر، دقیقتر و مفصلتری را در اختیار شما عزیزان قرار میدهد:
برای آشنایی با دوره و مشاهده 5 درس اول به صورت رایگان بر روی بنر بالا کلیک کنید.
آرزوی ما
آرزوی آکادمی اعتمادبهنفس، خدمترسانی به تمام هموطنانی است که از فقدان اعتمادبهنفس رنج میبرند و بخاطر این موضوع فرصتهای بسیار زیادی را در زندگی از دست دادهاند. باشد تا روزی که دیگر بخاطر کمبود اعتمادبهنفس هیچ فرصت ارزندهای را از دست ندهیم و تمام عمر در شادی و لذت، در پناه خداوند خوب در آرامش و سلامت کامل زندگی کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید