چرا به اهدافمان نمیرسیم؟

یکی از عوامل مهمی که باعث میشود اعتمادبهنفس ما شدیداً مخدوش شود و ما انگیزه و روحیه خود را از دست بدهیم نرسیدن به اهدافمان است.
خیلی وقتها با شور و اشتیاق اهدافی را برای خودمان تعیین میکنیم، حتی آنها را مینویسم ولی بعد از مدتی نهتنها به اهدافمان نرسیدهایم بلکه مدتها وقت خودمان را هم تلفکردهایم. تازه انگیزه و روحیه خود را ازدستدادهایم.
عوامل اصلی نرسیدن به اهداف
عوامل بسیار زیادی در نرسیدن به اهداف ما نقش دارند که در این مقاله 5 مورد مهم را مورد بررسی قرار میدهیم.
نقش اطرافیان در دستیابی به اهداف
از خیلی از افراد میشنویم که رسیدن به اهداف تنها به خودت بستگی دارد و کسی نمیتواند مانع رسیدن شما به اهدافتان شود اما این درست نیست و خود من برایم ثابتشده که اطرافیان ما نقش بسزایی در دستیابی به اهدافمان دارند.
منظور از اطرافیان دو گروه هستند:
گروه اول دوستان و اطرافیان غیر از اعضای خانواده
کنار آمدن با این گروه نیاز به کمی خودآگاهی و اطلاعات دارد. دوستان و اطرافیان ما نقش مهمی در موفقیت ما دارند. حتماً از دوستی و مصاحبت با افراد منفی پرهیز کنیم، چون داریم زندگیمان را معامله میکنیم.
خیلی از افراد در این قسمت گیرکردهاند و از روی عادت و ناآگاهی نمیتوانند دوستان سطح پایین و افراد منفی دور برشان را کنار بگذارند.
خودم از حدود دو سال پیش در این مورد خیلی قوی عمل کردم و اکثر دوستان خودم را کنار گذاشتم. خیلی از آنها آدمهای خوبی هم بودند و من ارتباط خودم را با آنها صدرصد قطع نکردهام اما ازآنجاییکه دیدم ادامه ارتباط با آنها به بهبود زندگی، رشد من و به اهداف من زیاد کمکی نمیکند درنتیجه رابطه خودم را با آنها محدود یا قطع کردم. چون زندگیام واقعاً برایم اهمیت دارد، خانوادهام برایم اهمیت دارد، آینده و اهدافم برایم ارزشمند است و نمیخواهم که زندگیام را با غفلت و ناآگاهی و غفلت بگذرانم.
گروه دوم اعضای خانواده
چگونه اعضای خانواده را در مسیر رسیدن به اهدافمان با خودمان همراه کنیم؟
چند روز پیش یک مشاوره داشتم، مردی 52 ساله که در یک اداره کار میکند. درآمد بسیار ناچیزی دارد و گفت که در فکر این است که یک کار پارهوقت برای خودش راهاندازی کند.
وقتیکه در رابطه با کمک اعضای خانوادهاش از او سؤال کردم متوجه شدم خانوادهاش نهتنها کمکی به او نمیکنند بلکه مخالف راهاندازی این کار هم هستند.
در مسیر موفقیت و اهدافمان باید حتماً حتماً اعضای خانوادهمان را با خودمان همراه کنیم.
اگر در ارتباطات خانوادگیمان مشکل اساسی داریم حتماً از یک مشاوره خبره کمک بگیریم و اگر کانون خانواده بهجای آرامش به میدان جنگ همیشگی برای ما تبدیلشده است آخرین راهحل یعنی جدایی را انتخاب کنیم تا هم خودمان و هم فرزندانمان آسیب کمتری ببینند. البته من در این مورد تخصص ندارم و باید از یک مشاوره خبره کمک گرفت.
تصور کنید که شما یک ماشین دارید و از شهری به شهر دیگر سفر کنید. آیا رانندگی با یک ماشینی که یکی از چرخهایش پنچر است سخت نیست؟
مسلماً سخت است و انرژی بالایی را از ما میگیرد. کار درست این است که قبل از حرکت حتماً ماشینمان را ازنظر مقدار بنزین، تنظیم باد چرخها و سایر مسائل بررسی کنیم، اشکالات را برطرف کرده و سپس حرکت کنیم.
در رابطه باهمراهی کردن خانواده با خودمان هم باید به این شکل عمل کنیم.
ببینید در مثال بالا وقتیکه آقای مذکور در رابطه با راهاندازی کار پارهوقت صحبت میکند، همسر و فرزندانش آن را اینجوری تعبیر میکنند:
وقت گذاشتن کم برای خانواده
تفریح کمتر
زحمت و دردسر زیاد
برعکس در ذهن این آقا راهاندازی کار دوم مساوی است با
درآمد بیشتر
آزادی بیشتر
امنیت بیشتر
سفرهای بهتر
و….
در مسیر دستیابی به اهداف باید تلاش کنیم که چیزی که ذهن خود ما است را با اعضای خانوادهمان به هم نزدیک کنیم و کاری کنیم که تعبیر همگی ما از اهدافمان تقریباً یکی شود. آنوقت است که خانواده ما را بهخوبی همراهی میکند.
این دوست عزیز باید با اعضای خانوادهاش مشورت کند و به آنها بگوید که درست است که راهاندازی کار پارهوقت اوایلش پرزحمت و دردسرساز است اما در بلندمدت منافع آن به خود ما بازمیگردد و ما میتوانیم از زندگیمان بیشتر لذت ببریم. درآمد بیشتری داشته باشیم و کیفیت زندگی بالاتری را تجربه کنیم.
مطمئن باشید که تا همراهی نکردن اعضای خانواده با ما مثل این است که با یک ماشینی که پنچر است رانندگی میکنیم و این کار کلی وقت و انرژی از ما میگیرد و انگیزه ما را میکشد.
عدم خودباوری و باورهای محدودکننده
اگر خودمان و تواناییهای خودمان را باور نداشته باشیم دستیابی به اهداف برای ما غیرممکن است.
اگر ما خودمان را باور نداشته باشیم و قبول نداشته باشیم چطور انتظار داشته باشیم که دیگران ما را قبول داشته باشند. پس باید حتماً روی این قضیه کارکنیم. پایه اعتمادبهنفس خودباوری است و باید حتماً اقداماتی را در این راستا انجام دهیم.
جان آساراف قبلاً یک شخص بسیار فقیری بوده که در خیابان زندگی میکرده و زندگی بسیار بد و وحشتناکی داشته است ا اما آشنایی با یک مربی رشد فردی و گرفتن آموزشهای لازم از او زندگیاش را برای همیشه تغییر میدهد والان صاحب بیزنس های چند میلیون دلاری است.
آقای جان آساراف میگوید یک روز مربیام از من سؤال کرد که زندگیات را میخواهی صرف چه چیزی کنی؟
من هم جواب دادم: صرف اجاره، هزینه ماشین، رستوران و …
مربیام پاسخ داد که چرا اهداف اینقدر پایینی برای خودت انتخاب میکنی؟
جان آساراف میگوید که من اعتمادبهنفس و یقین نداشتم که میتوانم اهداف بزرگتر و بهتری را برای خودم انتخاب کنم.
بعد مربیام به من گفت که از قدرت تصویرسازی و تجسمت استفاده کن و تمام اهدافی را که در سلامتی، ثروت، رابطه، شغل، دارایی و تفریح دوست داری در زندگیات به آنها برسی را بنویس تا جایی که میتوانی تجسم کنی. بعد من هم اهدافم را نوشتم و به دست آوردم.
اقدامک
شما زندگیتان را میخواهید صرف چه چیزی کنید؟ 5 دقیقه در این رابطه تفکر کنید.
اشتیاق سوزان، تضمینکننده دستیابی به اهداف
اولین سؤالی که در مسیر اهداف باید از خودمان بپرسیم این است که
آیا این اهدافی که برای خودم انتخاب کردهام واقعاً اهداف اصلی من است یا خیر؟
خیلی از افراد بدون خودشناسی کافی و فقط بهصورت سرسری اهدافی را برای خود انتخاب میکنند و چون اشتیاق سوزانی برای رسیدن به اهدافشان ندارند و عاشق رسیدن به آنها نیستند با کوچکترین مانعی اعتمادبهنفس خود را ازدستداده و از رفتن بهسوی آن دست میکشند.
بعد از انتخاب اهداف باید از خودتان سؤال کنید اهدافی که برای خودتان انتخاب کردید واقعاً هدف خودتان است و عاشقش هستید یا نه؟
من به جرات به شما میگویم که اگر عاشق هدفتان نیستید و اشتیاق سوزانی برای رسیدن به آن ندارید راه اشتباهی را میروید و وقت و هزینه زیادی را صرف میکنید.
اما آیا راهی وجود دارد که بدانیم اهداف ما واقعی هستند یا خیر؟
بله قطعاً راههایی وجود دارد. اما یکی از راههای بسیار مهم برای اینکه بدانیم اهدافمان واقعی هستند یا نه انجام تمرین اقدامک زیر است.
اقدامک
در یک جای خلوت بنشینید و مهمترین هدف زندگیتان را در ذهنتان تصور کنید. بعد پنج سال آینده خودتان را ببیند و تصور کنید که 100%به خواستهتان رسیدهاید. آیا خوشحال هستید یا نه؟
اگر میبینید که خوشحال هستید به شما تبریک میگویم هدفتان واقعی است. در غیر این صورت هدف اشتباهی است.
عدم صبر درراه رسیدن به اهداف
خیلی از ما در مسیر رسیدن به اهدافمان صبر نداریم دقیقاً مثل کشاورزی که یک بذری را میکارد و بعد از دو سه روز منتظر است که میوه بدهد.
دو سال پیش مربی رشد فردیام به من گفت: باید درراه رسیدن به اهدافم صبر داشته باشم و صبر فعال داشته باشم.
پرسیدم استاد صبر فعال چیست؟
گفت:
صبر فعال یعنی اینکه ضمن اینکه منتظر زمان هستی باید تلاشت را هم بکنی. فقط به انتظار زمان نشستن برای رسیدن به اهداف حماقت محض است.
آیا یک کشاورز بعدازاینکه بذرش را در خاک میکارد همهچیزتمام میشود؟ مسلماً نه.
کشاورز بعد از کاشتن بذر تازهکارش شروع میشود. باید از بذر مراقبت کند باید آن را بهطور منظم آبیاری کند، باید در صورت لزوم از کود برای رشد بهتر آن استفاده کند. باید از آن در برابر پرندگان محافظت کند تا تبدیل به گیاه شود و سپس میوه بدهد.
صبر فعال این است ضمن اینکه صبر میکنی باید کارهای لازم را برای دستیابی به اهدافت انجام دهی.
اقدامک
یکی از هدفهای خودتان را در نظر بگیرید و کارهای لازم که باید در مدت صبر فعال انجام دهید را بنویسید و اقداماتی را در راستای آنها انجام دهید.
توهم دانش در مورد هدفگذاری
استیون هاوکینگ استاد معروف دانشگاه کمبریج میگوید:
” بزرگترین دشمن دانش جهل نیست، بلکه توهم دانستن است.”
مثلاً در مورد هدفگذاری آیا دقیقاً میدانیم هدفگذاری یعنی چه ؟
آیا میتوانیم در مدت 20 ثانیه 5 هدف مهم زندگیمان را بنویسیم؟
آیا برای رسیدن به هدف مایمان برنامه داریم؟
آیا به هدفمان آگاهی کامل داریم؟
آیا میدانیم که اهداف خودمان را باید چه جوری بنویسیم؟
آیا میدانیم نوشتن چه فایدهای دارد؟
آیا موانع رسیدن به هدفهایمان و راه مقابله با آنها را بهخوبی میدانیم.
آیا اهداف خودمان را نوشتهایم؟
آیا میدانیم که اهداف 20 ساله و یکماهه چه تفاوتی باهم دارند و باید با هرکدام چکارکنیم؟
آیا میدانید که چه عواملی سرعت رسیدن به اهدافمان را چند برابر میکند؟
و….
اگر این کارها را انجام ندادهایم و یا اطلاعات درستی در مورد آنها نداریم دقیقاً به توهم دانش دچاریم.
افراد زیادی را میبینم که شدیداً به توهم دانش دچار هستند آنها بدون مطالعه و آموزشهای درست فکر میکنند که همهچیز را میدانند. ولی وقتی از آنها سؤال میکنیم متوجه میشویم که اطلاعات درستی ندارند و زندگی پر از مشکلی را سپری میکنند.
عدم آگاهی در مورد پدیده دانینگ کروگر در هدفگذاری
همانطوری که توهم دانش خطرناک است دانش کم هم خطرناک است. پدیده دانینگ کروگر میگوید
نداشتن اطلاعات کافی میتواند خیلی به ما ضربه بزند. بعضی از افراد با کسب دانش کم در یک زمینه خاص هدفگذاری میکنند و بعد اکثراً درراه رسیده به هدفهایشان ناکام میمانند.
تا زمانی که اطلاعات ما در یک زمینه کافی نباشد اقدام کردن درست نیست.
پدیده دانینگ کروگر میگوید وقتی افراد در یک زمینه مقداری اطلاعات کسب میکنند اعتمادبهنفسشان شدیداً بالا میرود و باعث میشود هیجانی تصمیم بگیرند و کاری را در یک زمینه خاص شروع میکنند. اقدام کردن با دانش و اطلاعات کم در یک زمینه حماقت محض است. درحالیکه اگر همین افراد صبر کنند و دانش و اطلاعات مرتبط بیشتری را کسب کنند منطقیتر تصمیم میگیرند و تازه متوجه میشوند که بهاندازه کافی بلد نبودند.
اجازه بدهید که پدیده دانینگ کروگر را با یک مثال از خودم توضیح بدهم.
حدود یک سال و سه ماه پیش که من زیاد مطالعه کرده بودم و دانش قابلتوجهی را کسب کرده بودم فکر میکردم که میتوانم سخنرانی کنم و این اطلاعات را بهخوبی میتوانم منتقل کنم. اما در فرصتی که پیش آمد و اولین سخنرانیام را انجام دادم برای افراد جذابیتی نداشتم و خودم هم تازه متوجه شدم که سخنران خوبی نیستم فقط طبق پدیده دانینگ کروگر یک اعتمادبهنفس کاذب در این مورد داشتم بعد سراغ دانش تخصصی سخنرانی رفتم و در چندین دوره تخصصی شرکت کردم و دانش کافی را به دست آوردم.
بعد از کسب دانش و یادگیری مهارتهای لازم در مدت این سال و سه ماه کارگاهها و درس گروهیهای زیادی را در شهری مختلف برگزار کردم و موفق شدم یک سخنران حرفهای شوم.
آگاهی از این 5 مورد مهم و انجام اقدامات لازم بر اساس آنها تا حد زیادی میتواند به شما کمک کند تا اهداف خودتان را باانرژی و صرف وقت کمتر به دست بیاورید.
مقالات زیر می تواند برای شما مفید باشد:
10 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
خیلی تشکر استاد عزیر
خواهش می کنم بزرگوار
موفق باشید
سلامو علیک
تشکر بابت مطالبتون مفیدتون اقای کریم زاد
اقای کریم زاد در این مورد نقل قول((مطمئن باشید که تا همراهی نکردن اعضای خانواده با ما مثل این است که با یک ماشینی که پنچر است رانندگی میکنیم و این کار کلی وقت و انرژی از ما میگیرد و انگیزه ما را میکشد.)) این مورد فقط واسه افراد متاهل صدق میکند؟
خیلی از انسان های مجرد , اسطوره و موفق به خاطر هدفشان از والدین جدا شده اند نمونش هم یه اهنگ سازی که در خانه با مبلغ تعداد کمی درامد ماهانه از مادرش جدا شد و با خانواده یکی از فامیلاش زندگی کرد زیرا مادرش به او گفته بود برو در اون شرکت کارمند باش مبلغ خوبی میدن موسیقی رو ول کن زیرا درامدش خیلی خیلی کم است گرچه که او گفته بود که تازه شروع کرده بودم و در اینده درامد بیشتر خواهد شد اما مجبور به ترک خانه شد و ایشون جزوه افراد برجسته موسیقدان در جهان هستند و فکر نکنم با مشاوره هم بشه کاری کرد زیرا بعضی والدین به علت نداشتن قدرت درک و همچنین در جامعه چنین شغلی رو نمیبینند و بعضی والدین از متفاوت بودن فرزندانشان در جامعه میترسند و دوست دارن فرزندانشان همرنگ جامعه شوند همین کاری که دیگران انجام میدهند و اونا به علت نداشتن قدرت درک یا شاید بتونم بگم به علت نداشتن تحصیلات کم توضیح دادن و مشاوره بی نتیجه است
و به نظر من توضیح به چنین افرادی ندهیم بهتر است.و تا فرزند هم عقده ای نشود و وقتی که فرزند به هدفش رسید به والدین تکرار کند دیدی اشتباه کردید.–من که گفتم … شما باور نکردید …..قبول نکردید و… البته چنین افرادی هم که چنین حرفی رو میزنند ناشی از نبود عزت نفس است.
خیلی تشکر
مرسی از نظر خوب و مفصلتون.
کاملاً حق با شماست.
ببین سیروان جان ما با علوم انسانی سر و کار داریم و علوم انسانی و روانشناسی یک امر کاملاً نسبی است.
علوم انسانی صفر و یک و مطلق نیست و می توان دیدگاههای زیادی را ارائه کرد.
من در مقاله بالا یادم رفته بود که برای دوستان مجرد راهکار بنویسم.
افراد مجرد چندین انتخاب دارند یک راه که شما فرمودید
که به نظر ما باید این را به عنوان آخرین راهکار انتخاب کرد.
راه بسیار مهم دیگر کنار آمدن با خانواده است به این معنی که باید مشورت کرد.و آنها را متقاعد کرد
مثلاً یک نوجوان باید پدرش را متقاعد کند تا هزینه کلاس موسیقی اش را متقبل شود. در غیر اینصورت
کار برایش سخت می شود و مقدار زیادی انرژی خود را در اختلافات از دست می دهد.
و موارد زیاد دیگری هم وجود دارد که در این جا مجال صحبت در مورد آنها نیست.
بسيار عالي
متشكرم
درود بر شما آقای انصاری عزیز
خوشحالیم که مقاله باعث جلب نظر شما شده است.
با سلام. ممنون از مقاله خوب و کاربردی. موفق باشید.
درود بر شما خانم جعفرنژاد عزیز
ما هم برای شما آرزوی موفقیت داریم.
با سلام. ممنون از مقاله خوب و کاربردی. موفق باشید.
درود بر شما خانم جعفرنژاد عزیز
ما هم برای شما آرزوی موفقیت داریم.